چه روزای معرکه ای. داره از استانهء بیس سالگی خوشم میاد :))

لعنتی ارامش دیروز از تنم بیرون نمیره. جنبه ندارم.

انقد لهم که نقطه ای تو بدنم نیس درد نکنه. ولی تا قضیه داغه باس گفتش. امرووز اصن خود فانتزی بود. همون اقاهه که گفتم یه روز عالی باش داشتم امروز ترکوند اصن. نمیدونم حرفی بهم نمیزنیم اما رفتار خیلی صمیمانس. انگار اصن کلن باس اینطوری باشه. شاید سخ باشه براتون باورش اما امروز تو اون مسیر وحشتناک اگه پرت میشدم پایینو می مردم بازم غمم نبود. منی که انقد ترسوام. این ادمه خیلی بم فاز ارامش و حمایت و اینا میده. بزنین تو گوشم بیدار شم:|

دیدین گفتم خوشحالیم زیاد طول نمیکشه ؟ :( 

از تبخال متنفرم بمعنایِ واقعیِ کلمه. اصن عصبی میشم. کلافه میشم میخوام خودمو تیکه تیکه کنم :( بدبختی تو شرایطِ بدم همیشه دچارش میشم. دفعه اخری صبحِ مهمونیِ اون مرتیکه حیوون بود. اما خب اونموقع که حیوون نبود. منم کلی ناراحت بودم که تو تولد باید زشت ترین ادم باشم:( حالا الانم .. :(( اخه چه فازیه واقعن :(( قشنگ مودم داغونه تا وقتی خوب شه :((

یه ادمی داره تو کوچه کمونچه میزنه. اصفهان :( چرا اینا اینکارو با ادم میکنن اخه ؟ :(

خیلی اتفاقی رفتم پشتِ درِ خونه نشستم رو زمین داشتم کفشایِ کوهِ خواهرمو واکس میزدم برا جمعه که میخوام برم؛ یهو در خونه بسته شد منم حالم گرفته شد گفتم ای تو این زندگیِ سگی. بعد خودمو تو آینهء جاکفشی دیدم که با چه استیلِ خنده داری دارم واکس میزنم و سروصورتم سیاه شده :))

یه مدته حسِ خنگیم زده بالاو یه طورایی همش دارم اینجا از یه زندگیِ هپی مینویسم. خب چیزه. تحملم کنین. شاید خوشحالیم طولی نکشه با این پاییزِ حساسیت زایِ دردناک. من نمیدونم چرا اخه این حساسیتِ من تمومی نداره. با هر تغییرِ فصل یه دور پوست میندازم :(

یه اهنگِ فرانسویِ دیگه م هس که من گاهی گوش میدمش اما خیلی نمیفهممش. البته منظورم این نیس که انقد خوبم که بقیه رو میفهمم ینی اینکه اینو با لیریکسشم که گوش میدم باز نمیفهمم :( از garou ئه. صداش بد نیس. ساپورتیوه خیلی صداش :))

اسمِ آهنگش je suis le meme ئه. ینی من همونم. ینی من همونم که بودم. بعد فقط جمله اولشو میفهمم که میگه 

je suis le meme que t'as connu. ینی من همونم که میشناخته ی. بعد کلن وسطاش اونی که من میفهمم تو این مایه هاس که من همونم که دوسش داشتی. من همونی ام که هیچوخ تغییر نکرده. یا من برا تو همون ادمِ قبلم. ازینطور چیزا.

برا این دوسش دارم اهنگو که نگار بهم داده. :)

ترجیحن دانلودش کنید با اینکه حجمش زیاده چون با سختی آپلودش کردم .

مثکه دانشگاه داره مارو ادمای آرمانگرایی بار میاره. اصن فقط درباره خودم حرف میزنم. وقتی به دوستای مدرسه م نگا میکنم میبینم اونام به اندازه کافی رو مخ هستن. ینی اگه الان این ادما تو دانشگاه بودن عمرن باهاشون دوست نمیشدم. اما الان دوستامن و من خیلی خیلیَم با همه بدیاشون دوسشون دارم. برا همین دارم فک میکنم شاید واقعن باید ادما رو بخشید. شاید باید بیخیالِ بدیاشون شد. حالا میگم مطمئنم نیستم اما تا حد زیادی فک میکنم جواب بده قضیه. شیدا یه ادمیه که من باهاش یه سری خاطراتِ مشترک داشته م از قبل بدونِ اینکه بخوام یا بخواد. یه سری اخلاقا داره که ناراحتم میکنه. اما خیلی وختا م خیلی دوسش دارم. شاید واقعن باید انقد گیر نداد به ادما. هرکسی یه گافی داره بلخره. منم دارم. باید نگه داشت ادما رو. سخته تنهایی.

جیغی که امروز با دیدن احمد زدم. اصن قلبم وایساد:)) بچه کچل کرده بود بعد ریش گذاشته بود شبیه طالبان شده بود:)) اولش فاز ورداشتم فک کردم این دیگه اون ادم نیس. البته من رفاقت زیادی باش نداشتم اما دوسش داشتم-دارم واقعن. والا قبل اینکه بره هیچیو قبول نداشت. امروز یهو گوشی ش زنگ زد رینگ تونش مداحی بود :( انقده ترسیدم. اما بعدش کملن درکش کردم. بهش گفتم که بکسی نگو اما منم همینطوریام. همچی مطمءن نیستم خدایی باشه اما درعین حال باش حرف میرنمو نیاز دارم بش گاهی. وحشتناکه اما کمک میکنه هرچند فیک باشه.

الان دوروزه از ته قلبم خوشحالم. راس میگم.


اگر امشب زندگیم تموم شه، تو بهترین حالتِ ممکن مرده م. امروز انگار جزوِ عمرم نبوده. انقدر خوب بود که انگار یه روز ارفاق کرده باشه خدا بهم مثلن. اصن شبیهِ روزای دیگهء زندگیم نبود. من همه امروزمو با یه ادمی گذروندم که شاید حتا از روزای آینده دیگه هیچ نقشی تو زندگیم نداشته باشه اما امروز من با تمامِ وجودم احساسِ داشتم بهش. و بعد از مدتها ازینکه دارم کنارِ یکی راه میرم هیچ حسِ بدی نداشتم. ازینکه تو پارک لاله برعکس رو نیمکت بشینم و اهنگ گوش بدم هیچ حسِ بدی تداعی نشد برام. نمیدونم چجوری بهتون بگم . خیلی اتفاقی تمامِ امروزِ من با یه ادمی گذشت که قبل از امروز نقشی تو زندگیم نداشت. شاید بعد از امروزم نداشته باشه. اما امروز ، من یه طورایی با تمامِ وجود این ادمو دوس داشتم. مهم نیس چی میشه. من نیاز داشتم یه همچین روزی رو داشته باشم. شارژم. خیلی خیلی زیاد.

چن روز پیش بعد مدتها دلم برا یکی پر زد. از ته دل احساس کردم من دلم این ادمو میخواد. اما بعدش مث گناهکارا اومدم خونه و تاشب زار زدم. اخه من حق ندارم بش فک کنم. بعضی ادما ناموس ادمن. نباس دس گذاش روشون.

چقد نگار خوبه

چقد یه همخون که بتونی باهاش گه کاریاتو درمیون بذاری و همفکری کنه خوبه. امسال دانشگا نگار داره باز  

این ینی خیلی خوب.

فک میکردم امروز از اول تا اخرش زجرکش بشم اما نشد اینطوری. اولش خیلی حالم بد بود. حتا تا اخرشم معده دردِ داغونی داشتم. اما بعدش خوش گذشت.

یجورایی عصبی میشم ادماییکه هر روز باید ببینمو میبینم که یه تغییرِ اساسی داده ن :)) تا یه مدت هنگم و برام تازگی داره. الان خیلی عصبی ام که اون اقای سیبیلوی بزرگ موهاشو کوتاه کرده یا شهریار شبیهِ مردای چل ساله شده. البته بمن مربوط نیس واقعن منظورم اینه که محیطم احساس میکنم عوض شده وختی ادما رو میبینم که این ریختی شده ن در عرضِ چن ماه.:( خیلیم هنگ کردم دیدم مرتضا کوتا کرده موهاشو:)) اما مرتضا خوب شده اخه. وای من این بشرو از تهِ دلم دوسش دارم. نمیدونم چجوری بگم که چقد. قضیه همون حسِ مادرانه و اینا. بدبختی اصن اینطوری نیستم که اگه کسی رو خیلی دوس دارم خیلی بهش نزدیک باشم یا خیلی باهاش حرف بزنم. اما خب چیکا کنم. دوسش دارم دیگه. کلن دلم یه عاااالم برا بچه هامون تنگ شده بود. برا فاطمه. حتا برا ندا. برا همه. دوسشون دارم لعنتیا رو. نمیدونم شاید مثِ قبلنا نتونم وخ بگذرونم باهاشون شایدم بتونم اما دوسشون دارم. خدارو شکر که همینا رم دارم.

یجورایی ام. پاییز داره میاد و من خودمو براش اماده نکرده م. البته اماده کردنم نمیخواست اما حالا یجوری ام. ازینکه بدونِ کارت دانشجویی باید برم اونجا و رو بزنم بحراست که رام بده تو حسِ خوبی ندارم. ازینکه نزدیکترین ادمام دارن عصبیم میکنن خوشحال نیستم. مغزم داره میترکه. یه دنیایی رو تصور کن که توش هیچکسو دوس نداری. از قضا خیلی کسی ام تو رو دوس نداره. دوستای زیادی ام نداری. بدترازون. دوستای نزدیکت که هرروز میبینیشون راضیت نمیکنن. من اسمشو میذارم مرگ.

اروم نیستم. هیچ چیزی ام ندارم که بواسطه ش حالمو خوب کنم.

بسطامی خدابیامرز خوانندهء درجه یکی نیست اما من خیلی دوسش دارم. صداش سوزِ عجیبی داره.


بی شکیبم... بیقرارم... سر به پاااای جنون ... می گذارم...

بی شکیبم... بی قرارم... دل به دریاااای تو ... می سپارم ...


در بهاری که بی تو خزان شد باورم شد دگر نیستی تو ...

خود نگفتی که من هم بدانم... کیستی تو ... چیستی تو ...


دانلود

امرو با رفیقم از تولد برمیگشتیم. سه تا سربازِ حرومزاده مزاحمش شدن. چی بگم والا. یکیشون انگار دس زد بش. من نفهمیدم چی شد. فقط دیدم رنگ دوستم پرید. منم خونم بجوش اومد رفتم دعوا. اخرشم هیچی نشد. انقد مردم بی عار شدن یارو قدم زنان و سوت زنان رف. من خودم معمولن کسی مزاحمم نمیشه. اما چیکار کنم ؟ منِ لعنتی غیرت دارم رو دوستام. رو خواهرم. هنوزم حالم بده. نمیدونم چطوریه که این ملت فک میکنن اگه یکی تو خیابون داره راه میره جزوِ اموالِ عمومی حساب میشه. خدایا. تو چه مملکتی داریم زندگی میکنیم ؟ حالم خیلی خرابه.

تو موسیقی سلیقهء مزخرفی دارم شاید. شجریان هارو هیچ دوس ندارم. مخصوصن شجریانِ پدر. بنظرم شعرارو خراب میکنه. معمولن پایین که میخونه خیلی شعرو ماستمالی میکنه و من اصن خوشم نمیاد. مثلن اون شعرِ آزادیِ ابتهاج و بنظرم هیچ خوب نخونده. خواننده باید واضح بخونه. چه فایده داره ادم نفهمه چی داره میگه ؟

من تو زمینهء تمبک هیچ ایده ای ندارم که کی بهترینه یاچی. فقط میدونم که اگه محمداسماعیلی یه روز بمیره دنیای من کلی سیاه میشه. این ادم خیلی برام عزیزه. حتا اگه واقعن بهترین نوازندهء تمبک نباشه بنظرِ من بهترینه. شانش خیلی بیش ازینه که با ثابت همنوازی کنه. ثابت بد نیست. اما اسماعیلی :(

امروز دو تا اتفاقِ خوب افتاد. سپهر زنگ زد منم خیلی عادی اینا داشتم باش سلام علیک میکردم یهو گف زیست سلولی قبول شده تهران. انتخاب اولش. وای انقد جیغ زدم.:) این بچه رو خیلی دوس دارم ینی.

یه ستاره م داشتیم که باستانشناسی قبول شد. برا اونم کلی خوشحالی کردم. یادمه چن وخ پیشا گفته بودم کاش ستاره و سپهر تهران قبول شن. نیکانم طلا بگیره. فقط اخریه نشد. اونم طلسمه انگار.:( هعی.

خلاصه که امیدوارم یه کم خوش بگذره امسال. مرسی خدا . ام. اگه هستی مرسی.

ماهور عالیه. ینی اگه حتا تو یه اهنگی از اول تا اخرش سگ زوزه بکشه اما اون ماهور باشه من غمم نیس انقد که شاده. همه اهنگا که نمیشه اصفهان باشن.:(

دارم اون اهنگ زند وکیلو گوش میدم

خیلی چیز خوبیه.

داری زکات حسن و ندانی به کی دهی و ندانی به کی دهی و ندانی به کی دهی...

من مستحقم ای شه خوبان بمن بمن 

لطف و احسان بمن بمن

خوش و شادان بمن بمن...


ای جونم.

نیاز دارم غر بزنمو گریه کنم پیش یه ادم معتمد. کاش بهار بود. بیچاره بهار. اونم همش باید به غرغرای اینواون گوش بده هی. حس نا امنی دارم. ازین تنهایی وحشتناک متنفرم :(

ازین تولدا متنفرم. قطعن تو همشون ادمایی هستن که من دوس نداشته باشمشون. بعضی تولدارو میشه پیچوند. امان از تولد دوست نزدیک ادم. امان.

خیلی بدحالم.

یکی از غمنگیزترین اتفاقا اینه که نزدیکترین دوستت با پسری دوست شه که تو ازش متنفری.