جیغی که امروز با دیدن احمد زدم. اصن قلبم وایساد:)) بچه کچل کرده بود بعد ریش گذاشته بود شبیه طالبان شده بود:)) اولش فاز ورداشتم فک کردم این دیگه اون ادم نیس. البته من رفاقت زیادی باش نداشتم اما دوسش داشتم-دارم واقعن. والا قبل اینکه بره هیچیو قبول نداشت. امروز یهو گوشی ش زنگ زد رینگ تونش مداحی بود :( انقده ترسیدم. اما بعدش کملن درکش کردم. بهش گفتم که بکسی نگو اما منم همینطوریام. همچی مطمءن نیستم خدایی باشه اما درعین حال باش حرف میرنمو نیاز دارم بش گاهی. وحشتناکه اما کمک میکنه هرچند فیک باشه.
الان دوروزه از ته قلبم خوشحالم. راس میگم.
طالبان :)))
من اگه یکیو اینجوری ببینم همون وسط هارهار بلند می خندم بهش. خیلی بامزه بود :))
رینگ تونه مداحی دیگه خیلی جو گیریه :|
خوده بسیجی مسیجیام دیگه نمیذارن ازینا. ینی کم می ذارن.
حالا رینگ تون خوبه باز, این آهنگ پیشوازا رو دیدی؟ :|
اره باز رینگ تون شخصیه
پیشواز که قشنگ تحمیلیه :))
:))
به کسی نگو ولی منم همینطوریم! :| :) حتی گاهی نمازم می خونم. گاهی کلن ملحدم. گاهی دوس دارم برم زیارت. گاهی خدارم قبول ندارم. کلن قاطی ام! :))
وای فائزه فدااااااااای ته قلبت و خوشحالیت! :) :* واقعن خوشحالم کردی.
عزیز دلم
<3
روزای خوبمه الان...
سیمین!
یه روز میای بریم لمیز دوباره؟ :)
آخ جون لمیز! :) خوشمزه س میام :))