بهترین یلدای عمرمه. یه دور یلدا داشتم تو وایبر با ادمای دیروز که عاشقشونم. یه دورم تو خونه مامبزرگم... خونه بچگیم با یه خونواده سرخوش و دیوانه که همه جم شدن پای لپ تاپ نگار دارن تو اسکایپ با نداومسعود که نیستن حرف میزنن و غش غش میخندن. مسعود اواز میخونه. دم اینترنت گرم. دم یلدا گرم...

چرا دیوونش نباشم؟ چون دیوونه شدن بده ؟

بارها و بارها کنارِ اون آدم طلوعِ آفتابو دیده م. جمعه هایِ غمگینم رنگِ خوشِ اونو گرفته ن. منِ ترسو، وقتی اون هس جراتِ اینو دارم که کارایی کنم که تو کابوسام میدیدم همیشه. میتونم هردفعه تا نیم قدمیِ مرگ برم تا لذتِ زندگی بیاد زیرِ دندونمو وقتی پامو میذارم رو زمینِ صاف بخوام خاکِ زمینو ببوسم.

امروز داشتیم میمردیم چهارتاییمون. منو اون اقا و حسین و یه فائزه ای که حالا شده تنها دختری که هم اسممه و من از به اسمِ خودم صدا کردنش وحشت نمیکنم انقد که دوس داشتنیه. امروز جایی رفتیم که من باورم نمیشد بتونم برم. هیچوخ تاحالا به خط الراس نرسیده بودم. امروز اون یه جا پاش خیلی بد سر خورد. اونکه مجبوره همیشه روحیهء همه باشه. یه جا خیلی بد سر خورد و فائزه گرفتش. میتونست تو این لحظه دیگه نباشه. هممون میتونستیم نباشیم. خدا چه رحمی کرد. و چقد لذت داره مثِ مورچه از بینِ صخره هایِ پراز برف خودتو بکشی بالا. بعد برسی بخط الراس درحالیکه هیچ نمیدونی اونطرف چی انتظارتو میکشه. وقتی رسیدیم این طرف، وقتی پا گذاشتیم رو زمینِ صاف، منو حسین مثِ دوتا جوجه خزیدیم تو بغلش. انقد بزرگه که انگار اندازهء همه جا داره. چرا دیوونش نباشم منِ دیوونه ؟

رو زمین بودن لیاقت میخواد. شکرت خدا. شکر برای همه چی.

یهو اومدم عکسای کامپیوترمو یه نظمی بدم مثلن. چقد عکسا چیزای مهلکی ان. عکسای تولد پارسالِ غزاله، عکسای مشهدی که سالِ پیش دانشگاهی رفتیم، اهدای مدال.... ای خدا. عکسا تمامِ لحظه ها رو میارن جلو چشمای ادم. چقد پارسال اینموقع فرق داشته م... ای خدا. چقده شکستم الکی. چه روزایی گذشت و زنده ایم همه.

امشب با اون اقا داشتیم ولیعصرو میومدیم پایین جلو یه قنادیه یه آقایی نشسته بود رو زمین داشت آکوردئون میزد و های های آواز میخوند خیلی شاد. رفتیم بهش پول بدیم کلی تحویلمون گرفت. بمن یه دونات داد. بعدم گف براتون دعا میکنم :)

انقده حسِ دختر کوچولوها رو داشتم. پو یا هی میخواس بگه نه دستِ شما درد نکنه نمیخوایم در همین حال من داشتم از آقاهه میگرفتمش :)) اصن مهم نبود چیه. حسش عالی بود. انگار من خیلی خنگ و کوچولو بودم :) این لحظه ها رو هیچوخ یادم نمیره. به اوجِ خوشبختی میرسم.

پارسالم یه همچین روزایی بود که داشت بارون میومد و من دلم نمیخواس از خونه بیام بیرون. چون رو شیشهء عینکم بارون میشینه و خیلی بهم برمیخوره. بعد رفتم تو ایستگاهِ بی ار تی، با قیافهء این گربه هایی که بزور بردنشون حموم. بعد مامورِ بی ارتی رو پولم یه دسمال کاغذی ام گذاشت داد بهم. خیلی عاقل اندر سفیه نگاش کردم گفتم برا چی؟ گف برا عینک. چشام برق زد. گفتم اقاااااا مرررسیی :) میتونم بگم تو کلِ اون پاییز هیچ وخ اونقد خوشحال نشده بودم. یادم نمیره این لحظه های خیلی خوبو.

کجا گم شدم که پیدا نشدم دیگر؟ تو میدانی من کجا خودم را جا گذاشتم که اینهمه سوگوار خودمم؟ میدانی چرا تمام خاطره هام گردن آویزم شده اند و من نمیتوانم ازشان دل بکنم ؟ کجا گم شدم که درهیچ آغوشی پیدا نمیشوم دیگر؟ کجام من لعنتی؟ که چقدر دلم برای خودم تنگ شده. ازین عجوزهء گریان خمیده بیزارم. کجا رفتم ؟ چه شدم؟ خودم درد میکند. درد میکند. درد میکند. درد میکند. درد میکند. درد میکند. درد میکند. درد میکند. درد میکند. درد میکند. درد میکند. درد میکند.

نه نه نه. اشتبا نکن مونالیزا. من امشب نباید دوباره سرم پر از فکر بشه و تو اینو خوب میدونی. بیخود بهم نخند. معنیِ خنده هاتم خوب میدونم. فک کردی خودم یادم نمیاد؟ خوب یادمه. لحظه لحظه ش. مو به موش. اما من نباید دوباره اونطوری بشم. میفهمی کدوم طور ؟ ازون طورا که میپیچم بخودم و بند نمیان هق هقام ولی راهی جز خوابیدن ندارم. میفهمی که نباید فک کنم؟ نگام نکن. اونطرفو نگا کن. ببین. داری عصبی م میکنی. آی. آی فکرم. آی.

چارشمبه ها همشون نفرینی و غصه آور و وحشتناکن. استثنا هم نداره :(

پاییزا دلم بیشتر بغل شدن میخواد. حتا اگه حالم خوب خوبم باشه. امشب دوباره ترس چنگ زده بم. چه میشه کرد واقعن؟ :(

هیچوخ بزرگ نمیشم.

اگه مریضی منو نکشه توهمش حتمن میکشه. مردم انقد با هر مریضیی که خواهرم برام تعریف کرد یه دور توهم زدم. مردم انقد این چن روزه بهم گفتن برو واکسن هاری بزن. وای. فکرشم روانیم میکنه. دلم نمیخواد. دلم اصلن نمیخواد. از پزشکی و ملزوماتش میترسم. :((((( 

ترم بعدم کلاسامو دوشنبه ها چهارساعته برداشتم. نمیدونم چرا. فقط کافیه برم ببینم یه استاد درپیت افتاده بهم. برا یه غر زدن اساسی اماده میکنم خودمو. استادای فرانسهء کانون فقط یکیشون برا من جواب میده. غیر اون هرکی باشه من هردوشنبه بغض میکنم.


چقد همهء زندگی پر از کارای سخته و من چقد پر از غرم. تو این هوای سردِ سوزناک میخوام سرمو از زیرِ پتو بیرون نیارم. انقد که امروز خوابیدم دارم می ترکم. یه تیکه از تخت هس که دمِ ظهر آفتاب پهن میشه روش. خوابیدن تو اون تیکه یه چیزیه که با هیچی نمیشه عوضش کرد. اما بعدش چی. برای همه چی باید زحمت کشید. ای وای. خب من خسته میشم. نمیشه که همش همه چی اینطوری باشه که. بعد یهو همه چی میره رو مخم و از خودم متنفر میشمو دلم میخواد سرمو بزنم به دیوار و همش بخودم فحش میدم که دخترهء بیریختِ چاقِ بی خاصیتِ تنبل. اه اه اه. گمونم هیشکی انقد با دشمنش دشمنی نداره که من با خودم. 

چه روز معرکه ای بود امروز. چقد حال میده از ادم عکس بگیرن:))

بعدم امروز بایه گربه هه دوس شدم. یه گربهء سیاه خیییلی خیلی کوچولو که یه گربه هه همش میزدش. من رفتم بغلش کنم بریم باهاش عکسای خوشگل بگیریم که دستمو چنگ زد. :| کلن که خییلی خوب بود.

الانم من شاهنامهء خوب دارم دیگه. یه روز بچه ها ازم پرسیدن با خریدن چی خیلی حال میکنم من نتونستم دقیقن بگم چی. اما الان فک میکنم کتاب خیلی حال میده بهم خریدنش. اره.

نفسی تزول عاقبه الامر فی الهوی

یا منیتی، و ذکرک فی النفس لایزول 

این پاییز عالی شروع شده. فصلای ما شیش ماه چرخیده انگاری. تقریبن هممون شروعِ زندگیمون پاییزه. تقریبن هممون پاییز عاشق میشیم. البته پاییز همیشه برا من پر از غم بوده که بطرز عجیبی امسال ازش خبری نیست. سالی که نکوست از پاییزش پیداست شاید .

dans ce monde inhabitable

il vaut mieux aller sur la lune :)

dans ma rue...

tous les soires

je me promène...

خدایی که اونو بهم دادی ؛

لیاقتشم بهم بده . :)

dans un monde qui vient et qui va

moi je me sents tres perdue ....


یا شاید تو بدونی کچل بودن چه حسی داره. که دست کنی لای موهات و هیچی نپیچه دورِ انگشتات. چیزی نباشه که حسین ازش عکس بگیره. چیزی نباشه که اون بهم بگه همیشه باز بذارش. یا چیزی نباشه که من همش بخوام انکارش کنم جز وقتی که میخوابم. ئه ئه. دیدی چه زود گذشت؟ دو سال و نیم پیش بود انگاری. که یه تابستونِ کذایی کوتاهِ کوتاه کردمشون. ازون ببعد هی اندازه میگیرم. هر تیکه ش انگار مالِ یه دوره س. مو نداشتنم یه عالمه. مثِ اون پسره که از بچگی مو نداشته و انگار صورتشو نقاشی کرده ن. چمیدونم. بدیش اینه که هیچ نشونه ای از زنده بودنِ آدم نیس. ولی چه کنم. دوسشون دارم.