یهو اومدم عکسای کامپیوترمو یه نظمی بدم مثلن. چقد عکسا چیزای مهلکی ان. عکسای تولد پارسالِ غزاله، عکسای مشهدی که سالِ پیش دانشگاهی رفتیم، اهدای مدال.... ای خدا. عکسا تمامِ لحظه ها رو میارن جلو چشمای ادم. چقد پارسال اینموقع فرق داشته م... ای خدا. چقده شکستم الکی. چه روزایی گذشت و زنده ایم همه.
نظرات 3 + ارسال نظر
ف. جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:25 ب.ظ

این عکسا همونقد که خاطره انگیزن آبرو بر هم هسن.
چن روز پیش با مامانم نشسته بودیم عکسای چن سال پیشو می دیدیم,
یهو رف تو عکسایی که با یه یارویی که با هم بودیم اون موقه ها تو کاخ نیاوران گرفته بودیم... بعد این بدبخ توی یکی از عکسا افتاده بود و مامانم منو بیچاره کرد از بس پرسید این کیه :|
حالا شانس آوردم حالتش یه جوری بود که تونستم بگم یکی بوده داشته رد می شده مرضش گرفته عکسو خراب کنه :-/

یا عکسایی که دوستان از قیافه ی مدرسه ی آدم گیر میارن و سوژه ش می کنن :="

وای عکسای مدرسه رو که نگو :))
عکس دارم از گرسنگی داریم همدیگرو گاز میگیریم :))
هی . امان از ادمایی که فقط تو عکسای آدم می مونن...

ershan جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:59 ب.ظ http://sagemast.blogsky.com

cheghadr chehrat avaz shode faeze!

سیمین یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ب.ظ

دقیقن همینه که منم اذیت می کنه گاهی: «چقده شکستم الکی».

عکسای اهدای مدال ... :|

بیخیالش. گذشته و خوشبختانه چیزای خیلی بهتری جاشو گرفتهو هم برا من هم تو :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد