چرا دیوونش نباشم؟ چون دیوونه شدن بده ؟
بارها و بارها کنارِ اون آدم طلوعِ آفتابو دیده م. جمعه هایِ غمگینم رنگِ خوشِ اونو گرفته ن. منِ ترسو، وقتی اون هس جراتِ اینو دارم که کارایی کنم که تو کابوسام میدیدم همیشه. میتونم هردفعه تا نیم قدمیِ مرگ برم تا لذتِ زندگی بیاد زیرِ دندونمو وقتی پامو میذارم رو زمینِ صاف بخوام خاکِ زمینو ببوسم.
امروز داشتیم میمردیم چهارتاییمون. منو اون اقا و حسین و یه فائزه ای که حالا شده تنها دختری که هم اسممه و من از به اسمِ خودم صدا کردنش وحشت نمیکنم انقد که دوس داشتنیه. امروز جایی رفتیم که من باورم نمیشد بتونم برم. هیچوخ تاحالا به خط الراس نرسیده بودم. امروز اون یه جا پاش خیلی بد سر خورد. اونکه مجبوره همیشه روحیهء همه باشه. یه جا خیلی بد سر خورد و فائزه گرفتش. میتونست تو این لحظه دیگه نباشه. هممون میتونستیم نباشیم. خدا چه رحمی کرد. و چقد لذت داره مثِ مورچه از بینِ صخره هایِ پراز برف خودتو بکشی بالا. بعد برسی بخط الراس درحالیکه هیچ نمیدونی اونطرف چی انتظارتو میکشه. وقتی رسیدیم این طرف، وقتی پا گذاشتیم رو زمینِ صاف، منو حسین مثِ دوتا جوجه خزیدیم تو بغلش. انقد بزرگه که انگار اندازهء همه جا داره. چرا دیوونش نباشم منِ دیوونه ؟
رو زمین بودن لیاقت میخواد. شکرت خدا. شکر برای همه چی.
^_^
:)
اتفاقای جالبی داره میفته!
عالی....
دیوونه غم نداره هیچ چیزی کم نداره..
یادته این آهنگه رو؟ =))))
دبستان اینا بودیم خیلی مد بود :))
:))
مث آپاچیا اواواواو میکردن :))
واقعن شکر! :)
وای بچه ها مرسی این آهنگو یادم آوردید! :))
دیوونه دیوونه دیوونه شو دیووونه ... :))))
:)))