اگر امشب زندگیم تموم شه، تو بهترین حالتِ ممکن مرده م. امروز انگار جزوِ عمرم نبوده. انقدر خوب بود که انگار یه روز ارفاق کرده باشه خدا بهم مثلن. اصن شبیهِ روزای دیگهء زندگیم نبود. من همه امروزمو با یه ادمی گذروندم که شاید حتا از روزای آینده دیگه هیچ نقشی تو زندگیم نداشته باشه اما امروز من با تمامِ وجودم احساسِ داشتم بهش. و بعد از مدتها ازینکه دارم کنارِ یکی راه میرم هیچ حسِ بدی نداشتم. ازینکه تو پارک لاله برعکس رو نیمکت بشینم و اهنگ گوش بدم هیچ حسِ بدی تداعی نشد برام. نمیدونم چجوری بهتون بگم . خیلی اتفاقی تمامِ امروزِ من با یه ادمی گذشت که قبل از امروز نقشی تو زندگیم نداشت. شاید بعد از امروزم نداشته باشه. اما امروز ، من یه طورایی با تمامِ وجود این ادمو دوس داشتم. مهم نیس چی میشه. من نیاز داشتم یه همچین روزی رو داشته باشم. شارژم. خیلی خیلی زیاد.

نظرات 2 + ارسال نظر
سیمین دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 ب.ظ

ای جووووونم ... شارژم کردی با شارژ بودنت! :) :*

آدمِ لحظه ها میشه گاهی آدم. من اسمشو اینطوری می ذارم. بهشون میگم لحظه های واقعیِ زندگیِ آدم. یه مدت کلن اینطوری شده بودم. شده بودم آدمِ لحظه ها. همون موقعا که با تو و ع و ... آشنا شدم. اینطوری ادم راحت تر زندگی می کنه، به شرطی که یهو یکی از لحظه هات نکشدِت بیرون. از لحظه هام کشیدنم بیرون که گیج شدم. نمی فهمیدم کجام و دارم چی کار می کنم.

وای چقد حرف زدم. ببخشید :))

این پستت خیلی خوب بود فائزه ...

عزیزم...
سیمین نمیدونی چه حس خوبی داشتم :)

ف. چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:25 ق.ظ

ازین روزای روز! روزِِ واقعنی :)))

:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد