یجورایی ام. پاییز داره میاد و من خودمو براش اماده نکرده م. البته اماده کردنم نمیخواست اما حالا یجوری ام. ازینکه بدونِ کارت دانشجویی باید برم اونجا و رو بزنم بحراست که رام بده تو حسِ خوبی ندارم. ازینکه نزدیکترین ادمام دارن عصبیم میکنن خوشحال نیستم. مغزم داره میترکه. یه دنیایی رو تصور کن که توش هیچکسو دوس نداری. از قضا خیلی کسی ام تو رو دوس نداره. دوستای زیادی ام نداری. بدترازون. دوستای نزدیکت که هرروز میبینیشون راضیت نمیکنن. من اسمشو میذارم مرگ.

اروم نیستم. هیچ چیزی ام ندارم که بواسطه ش حالمو خوب کنم.

نظرات 4 + ارسال نظر
ف. شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:25 ق.ظ http://chiara.blogsky.com

پاییز گند.
زمستون گند تر.
و از همه بدتر ترمی که داره شرو می شه و آدما و درو دیوارایی که این چند ماه از دستشون راحت بودیم و باز باید ببینیمشون هی..
اگه قدرت آفرینش دست من بود یه فصلی می ساختم که توش حداقل یه ماه آدما همش سرخوش و مهربون و سوییت باشن.
حداقل یه ماه دوست داشتنی باشن و سعی نکنن رو اعصاب هم باشن.
فک کنم این کاراییش خیلی بیشتر از این ماهای دپسرده مزخرف بود. ملتم راضی تر بودن

پاییز برا من ینی صبحایی که تو مترو با بغض اهنگ گوش میدمو میرم قاطی لباسای گرمِ مردم له میشم :(

سیمین شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 ق.ظ

عزا گرفتم واسه اومدن پاییز فائزه. بدجور می ترسم.
همین حسای تورم دارم ... به اضافه ی ترس از یه محیط جدید.

ما دختر بهاریم :( پاییز تاب نمیاریم :(

من حتا بهارم تاب نمیارم
اما پاییز :(
ولش کن شاید باید بگذریم

ف. شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ب.ظ

ازینکه هی تو دیگران دنبال چیزای مشترک بگردم متنفرم. بعدشم داد بزنم هی! نگا کن! ما فلان چیزمون مثه همه!
کار مسخره ایه.
اما خب برام عجیبه که تو هم اسمت مثل منه هم مدلت و علایقت و اینا.
حتا اسم دوست صمیمیت.
البته خب من ایینجوری حس می کنم. شایدم حقیقت نداشته باشه. نمی دونم.

و اینکه من خودمو مثل تو حس می کنم دلیل نمی شه که تو هم همچین حسی به من داشته باشی.شاید اصن عصبانی بشی و تو دلت بگی گه خوردی دختره ی فلان.
حالا خیلی بیگ دیل نیست. اما جالبه

:))
طوری نیس که
اره منم فهمیدم یچیزایی
میتونم بگم جالبه
میدونی
من میترسم ازینکه شبیهِ کسی باشم. بیشتر اما، ازین میترسم که کسی شبیهم باشه
یه دختر هس، دو سال ازم کوچیکتره
اخلاقاش و هرچیش که بگی باضافهء خیلی اتفاقایی که براش افتاده مثِ منه
انقد وحشت دارم ازین قضیه
همش فک میکنم همه بلاهایی که سرِ من اومده قراره سرِ اونم بیاد درصورتیکه هیچ قانونی وجود نداره واقعن :))

سیمین شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:14 ب.ظ

آره می دونم. من که این بهار افتضاح بود حالم.
با این حساب بهتره کلن بی خیال فصلای بدبخت شیم :))

اره بابا. بیا یقهء ادما رو بگیریم
اصن یقهء خودمونو بگیریم :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد