-
131-
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 22:41
- نمیدونم چقد... کلن درین حد دوسش دارم که میخام اون ویرجینیتیمو لاست کنه .
-
130-
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 02:52
میخام بگم من الانم مثل قبل تو ولیعصر سگ چرخ میزنم. انگار نه انگار که یه نفر دوسم داره. زنگ میزنم نوید. میگم پاشو بریم بیرون. که میپیچونه منو. یا نمیپیچونه. فقط اصرار داره منو با فرنوش رو به رو کنه که این حقیقت که همه چی خوبه و بلخره بعد من تونسته دوباره بشه همون نویدو بکنه تو ماتحت هر سه نفرمون. و بعد به فرنوش بگه نه....
-
۱۲۹-
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 02:16
یه چن وختی از کس شعر گفتن خسته شده م. دردم همینه فعلن فقط.
-
۱۲۸-
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 22:35
میگم اینو دوس دارم که با اینکه سیگار نمیکشی٬ وختی من تو بغلت سیگار میکشم محکم تر بغلم میکنی.
-
۱۲۷-
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 03:38
سع- ولی من دوسِت دارم. - نداری. فقط حالت بده :|
-
۱۲۶-
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 22:26
یه روزمه :)
-
۱۲۵-
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 00:50
قضیه اینه که من عاشق یکی بودم. میدونم تو این جور چیزا رو نمیفهمی. اما خب. من باید بگم که بدونی. آره داشتم میگفتم. این بابا جاش خیلی محکم بود. اما وقتی رید به اعصابم از قلبم شوتش کردم بیرون. البته قبلمو تیکه پاره مجبور شدم بکنم. لعنتی به این راحتیا قصد نداشت گورشو گم کنه. اما من یقشو گرفتم و محترمانه انداختمش بیرون....
-
۱۲۴-
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 05:32
امروز یادم افتاد که تابستون پارسال وقتی که توهم زده بودم المپیاد قبول نمیشم قصد داشتم روز اعلام نتیجه برم کلاس سلفژ ثبت نام کنم. خب اونموقع فکرشم نمیکردم که قبول شم و اون بلاها سرم بیاد و مسیر زندگیم بشه اونی که شد و یه سال بعدش یادم بیفته که اااا کلاس سلفژ نرفتم.. میدونی. ینی میخوام بگم آدم اونقدراام که فک میکنه...
-
۱۲۳-
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 02:01
کثافت لعنتی میدونه هنوز وختی میبینم آن میشه چقد به گا میرم. و میدونه وجودشو ندارم آنفرندش کنم. :| واسه همین داره این گه خوریارو میکنه. خو من چه کنم:| دسّ خودم نی که یادم نمیره چهارساعت نشستم روبروش زل زدم به دیوار سمت چپم که بگم چه حسی دارم و این زبون بی صاحاب فرار کرد. و نتونستم هیچی بگم. که اون هر چی دلش خاس گف....
-
۱۲۲-
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 16:40
یه سری مردا هستن. که احساس میکنن چون پیر شدن میتونن راجع به همه چی نظر بدن. و حال میکنن بشینی گوش بدی بهشون و سرتو تکون بدی که آره ملتفتم چی میگی پیرخر :|
-
۱۲۱-
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 00:47
یه مشکل دیگه ای ام که دارم به خودم مربوطه :دی
-
۱۲۰-
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 21:58
یه مشکلی ام که دارم اینه که مشکل خودم با خودم و خودم با دیگران و هرنوع مشکل دیگه ای رو باید تو خودم حل کنم. کلن انگار به خودم زیاد این حقو نمیدم که وختی از کسی ناراحت میشم بهش بگم. احساس میکنم احمق تر به نظر میام. فقط گاهی منفجر میشم. بد منفجر میشم. و این خیلی بده. خیلی.
-
۱۱۹-
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 17:28
میگه " مرغ شیدا بیا بیا.. شاهد ناله حزینم شو.." که بعد من دستمو دو طرف سرم فشار بدم و بگم حزین ایهام داره. و یاد تخمی ترین دوره ی زندگیم بیفتم. که اسمشه که تموم شده.. تا همی الان کش اومده.
-
۱۱۸-
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 16:59
- من چیزیم نیس، فقط اینکه یه تازه وارد نسبت به من اولویت داشته باشه زجرم میده و تو اینو نمیفهمی.
-
۱۱۷-
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 15:05
جونوری که همه با هم دورش جمع میشن و با هم ولش میکنن. یه گاهی اضافی که از بقیه توقع نداره حسشو درک کنن. یه خوابالوی کوفته ای که دوس نداره. یه من.
-
۱۱۶-
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 00:37
[زنگ زبان٬ چهار زنگ پشت سر هم. درحالیکه معلمه ده مین یه بار میاد بغل گوش من داد میزنه که نخوابم.] - هی پگ٬ من سکس میخوام. پگی- خفه شو.. فعلن که نمیذاره حتا تنهائی ام بخوابیم.. :دی
-
۱۱۵-
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 03:00
... بعد تازه میگن افسرده ام نشو .. :|
-
۱۱۴-
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 02:26
خدایا. به جایی رسیدم که اگه همین الان از در اتاقم بیای تو و بگی همه ی چیزایی که تا الان دیدم و شنیدم و گذروندم همش زاییده ی توهماتم بودم خیلی راحت تر باور میکنم.
-
۱۱۳-
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 01:28
امشب شماره های گوشیم به کل نابود شد:| به هر کی ام گفتم به یه ورش نگرفت:| واقعن واقعن واقعن دارم روانی میشم:| احساس میکنم از جهان بریده شدم:( هر کی خوند این پستو لااقل شماره ی خودشو بده :|..
-
۱۱۲-
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 20:25
غمگینم. بدن درد دارم چون دو زنگ با گردن کج رو صندلی تکی مدرسه خوابیدم. الانم بعد از دوازده ساعت سگ دو زدن تو مدرسه اومدم خونه. گرسنه ام. و تو خونه هیشکی نیس. هیشکی. حتا خودم.
-
111-
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 02:07
کاترین- چه را چیزی را که شاید با رغبت به تو بدهند به زور میخواهی تصاحب کنی؟گوتز- برای اینکه مطمئن شوم انرا با کراهت به من داده اند.
-
110-
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 23:25
یه مدت به خودت امید میدی بعد یهو واقعیت تالاپ میخره تو سرت. که تو هیچ انی نیستی. و اوضاع از اونی هم که فک میکردی حتا بدتره..
-
۱۰۹-
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 21:42
- من برم بخوابم.. داره گریه م میگیره.. راغ- از حرفای من ؟ - نه .. از سگ کاری خودم..
-
108-
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 23:03
ده روز دیگه تولدمه. ترسم اینه که به اون افسردگی لعنتی روز تولد دچار شم:(
-
۱۰۷-
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 19:29
من نمیگم چی باش. فقط انقد لعنتی نباش.
-
106-
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 00:13
روزایی که همه خوشحالن حس بدی بم دس میده. انگار که جا مونده باشم. و همه خاطرات لعنتیم میاد جلو چشمم.
-
105-
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 22:05
کلن درک نمیکنم چی میشه که ساعت یهو از دوازده میشه یک. اینکه تکلیف اون یه ساعته چی میشه و اینا کلن از مجهولات درک ناشدنی زندگیمه. و چیزیکه درکش نکنم به احتمال زیاد افسرده م میکنه.
-
104-
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 18:19
هیچ حسی بدتر از این نی که پشت چراغ قرمز عابر پباده گیر کرده باشی. ماشین گشت ام پشت سرت وایساده باشه. لعنتی عین این میمونه که تو گه خودت گیر کرده باشه. نه راه پس داری نه پیش.
-
104-
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 12:22
دارم واسه یکی که دوسش دارم و نباید داشته باشم یکی از دوستامو جور میکنم. ینی به طور متمادی میرم رو مخش که راضی شه با طرف دوست شه:| زیاد مشکلی نیس اما حس جاکش بودن داره آزارم میده:|
-
103-
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 01:40
when u suddenly fall in love with someone and u know u shouldnt..