130-

میخام بگم من الانم مثل قبل تو ولیعصر سگ چرخ میزنم. انگار نه انگار که یه نفر دوسم داره. زنگ میزنم نوید. میگم پاشو بریم بیرون. که میپیچونه منو. یا نمیپیچونه. فقط اصرار داره منو با فرنوش رو به رو کنه که این حقیقت که همه چی خوبه و بلخره بعد من تونسته دوباره بشه همون نویدو بکنه تو ماتحت هر سه نفرمون. و بعد به فرنوش بگه نه. من اونقد تورو دوس دارم که دیگه بهش فک نمیکنم. حتا خودشم بخاد من دیگه نمیخام. که گهِ زیادی خورده. من فقط گاهی انگولکش میکنم. که به خودم ثابت کنم یکی هس که پایه ثابتمه. و غرور سادیستیم ارضا شه. اینم یه جورشه. زنگ میزنم علی. کجایی؟ سئول. بپاش بیا. نمیخام. حسش نی پاشم تا اونجا بیام. و واقعنم نیس. من جیش دارم و دلم میخاد آرشام الان اینجا باشه و من احساس کنم که یه نفرو دارم. هرچند سعی کنم که اون یک نفرو دوس داشته باشم. و ندونم که واقعن دارم یا نه. و شاید این حال به هم خوردنای من ربط داشته باشه به خاطرات کودکیم. به اون راننده سرویس دیوثی که همیشه من تو بغلش بودم و به بهانه های مختلف منو آخر همه پیاده میکرد. ازون چشای قرمزش، از تیپ دهاتیش، از حرف زدنش، ازون ناخنای  بلند و چرکش متنفر بودم. و اون با اون دندونای سیاهش غش غش به داد و بیداد کردن من میخندید. واسه همین دارم سعی میکنم آرشامو دوس داشته باشم. و هی خوبیاشو با خودم مرور کنم. اما قضیه یک روی ان داره و اون اینه که نیست. فعلن نیست و تو این مدتی که نیست من تصمیم های زیادی گرفتم که تا کجا باهاش پیش برم. و میترسم ازینکه وختی بیاد پا پس بکشم. نه. من همه تلاشمو میکنم که نرینم. خب سگ چرخ زدنم لذت خاص خودشو داره. مخصوصن که بلند بلند درحین راه رفتن با خودت حرف بزنی و آدامستو باد کنی.
نظرات 4 + ارسال نظر
حسام جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:32 ب.ظ

سلام شما ببخش دختری یا پسر؟

که چی؟

مریم جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ب.ظ http://ensanin.blogfa.com

حالا حضرت شیطان با نام مستعار نوید هم که بیخیال تو شده خودت برو سراغش
کم نیاری ها. . .
عناده دیگه
الآن عصبانی شدم

کمتر فیلمای ایرانو ببین.

حسام یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:54 ب.ظ

مهمه حتما که پرسیدم
دنبال میکنم پست هاتو همیشه بی نظر
اما مهمه بدونم اینا از ذهن یک دختره یا یک عدد پسر
به این حس کنجکاوی یک مخاطب می گویند

دخترم.
تو پروفایلم نوشته که مخاطب کنجکاو :)

حسام یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ب.ظ


دیگه تا این حد کنجکاو نبودم
نوشته هات به سنت نمیخوره
جذاب مینویسی اما افراطی
وای اگه جنبه نقد نداشته باشی چه میشوددد
راستی وقتی پست بالاشو خوندم فهمیدم دختری که دیگه دیر بود

نقد کن راحت باش
یا قبول دارم استفاده میکنم
یا قبول ندارم که به یه ور نداشتمم نمیگیرم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد