-
dream on
جمعه 7 تیرماه سال 1392 03:18
sing with me sing for the years sing for the laughs and sing for the tears sing with me just for today maybe tomorrow "the good lord" will take you away...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 تیرماه سال 1392 01:24
خیلی از دوسام هستن که میتونم ارومشون کنم کمی. یا حدقل سعیمو بکنم. اما هروخ اینطوری میشم هیشکی نه میخواد نه میتونه منو اروم کنه. انگار باید مث سگ جون بدم این شبا. فقط یکی یه کم میتونه که اونم خودش یه دنیا ناراحتی داره. و حالا من باید چیکار کنم؟ هیچی. به جون دادن ادامه بدم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 19:00
یه دختر احساساتیم که دلش داره پرمیکشه.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 07:55
ازین چیزای پزشکی کلن متنفرم. از سونوگرافی خیلی بیشترازهمه. اخه من نمیفهمم ینی چی که باید انقد آب بخوری که از چشات بزنه بیرون اگه مامانم ازخونه پرتم نمیکرد بیرون واقعن دلم نمیخواس امروز هیچ گوری برم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 05:54
البته در این که من عصبی شده م و تعداد ادمایی که ازشون متنفرم زیاد شده و پاچه میگیرم و اعصابم تعطیل شده هیییچ شکی نیست. اما هرچی فک میکنم میبینم حق هم دارم از طرفی. چون هرکسی به یه نحوی رو مخه. طرف دوستِ معمولیته. دم به دییقه هر حرفی میزنی میگه نکنه تو فک کردی من عاشقتم؟ :| دیگه باعث میشه چشمو ببندمو دهنمو وا کنمو بگم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 23:35
امشب دیگه تو نباید بتونی اشک منو دربیاری. شده سرمو بکوبم تو دیوار نمیذارم امشبم دوباره اشکمو دربیاری. امشب گریه م بگیره ینی فردا شب و پسفردا شب و همینطوری تا یه شیش ماهِ دیگه و من دیگه طاقتِ اونهمه گریه کردنای لوسو ندارم. دیگه حقیقتن جونی ام برام نمونده که بخوام گریه کنم و زار بزنمو روزی هزار بار بخوام خودمو از پنجره...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 23:29
منم کم کم یه راهایی برا اروم کردنِ خودم پیدا میکنم. اره. نمیذارم اینجوری بمونه.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 23:08
je ne suis pas venue te juger mais pour te ramener ... :(
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 23:04
شالگردن میبافم. مثل این مامان بزرگای منتظر. البته که غمگینه. اما چه میشه کرد. یجورایی باید کنار اومد با این وضع. کسی نمیپرسه من چی دوس دارم. پس نباید اونقدرا مهم باشه. فاز اینه که برم جلو ببینم چی پیش میاد. شاید بعدنا یه اتفاق بهتری بیفته که ارزش زنده موندنو داشته باشه. والا این تاروتایی که ارغوان برا من میگیره همش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 12:58
بهبودی خیابونی نیس که خیلی فانتزی خوب بشه ساخت باهاش. چیز خاطره انگیز و دوس داشتنی ای نیس. اما دیروز که داشتم ازش میومدم پایین این آهنگو داشتم گوش میدادمو چشامو بسته بودمو داشتم میدیدم که مردم همه دارن لوطی طوری میرقصن. خیلی حس خوبی بود. تو این مایه ها که من شماهارو هرجور که دلم بخواد میبینم. دانلود
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 11:54
مامان گاهی خیلی خوب میشه. نمیدونم چرا خیلی باهاش حرف نمیزنم. درواقع ازونموقعی که حالم بد شد ینی از دی تا همین یکی دو هفته پیش، بهش نگفته بودم هنور بخاطر چی حالم بده. نمیدونم شاید چون میترسیدم اونم حرفای تکراری بزنه. اما نزد. دیروز خیلی حرفای خوبی بهم زد. خیلی خوبه که مامان آدم مسائل عاطفیِ ادمو درک کنه و حتا ازون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 02:25
جز رابطهء خصوصی فاز اینه که هر دوستی که بیشعوری خودشو ثابت کرد باید با درکونی از زندگی انداخت بیرون.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 20:54
لذت نرفتن سرِ کلاس و ارائه یا تحقیق ندادن و نخوندن برا امتحان و اخرشم نمره ی خیلی خوب گرفتن چیزیه که من جون میدم براش و با هیچی برام قابل مقایسه نیس. این ترم سه بار برام اتفاق افتاده تاحالا. اولیش بدیع که نزدیک هف هش جلسه غیبت داشتمو با اینکه پاچهء همرو میگیره از شانسِ من نصفشو برام غیبت نزده بود و من خیلی حال کردم....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 14:27
اهنگ قبلیه چهارده تا دانلود داشت. جالبه چون فقط دوتاشو من میدونم و خیلی هیجان انگیزه اگه واقعن دوازده تا خوانندهء خاموش داشته باشم. یکی گفت این خواننده هه صداش به زور در میاد. خب این درست نیس. شاید بهتر باشه اون یکی اهنگشم بذارم تا فرقش معلوم شه. خودمم همشو نمیفهمم اما اگه کسی دلش خواس بگه هرچقدرشو میفهمم بذارم تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 01:11
نمیدونم فاز چیه که این فیلمای ومپایر طوری انقد بنظرم سکسی میاد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 23:25
زیادی اوردینریه. ولی حقیقتن این آهنگ هایده که میگه شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم خیلی منو احساساتی میکنه. اصفهانم رومن تاثیر عجیبی داره.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 19:42
ببین نه که بگم دارم زار میزنم یا چی. فقط زیادی یچیزی داره توم سنگینی میکنه. یه روز تموم میشم میرم پی کارم. ولی نمیدونم اونروز کی میرسه. وقتی انقد حالم بد میشه دیگه هیچکس و هیچ چیز نیس که ارومم کنه جز اینکه دست بکشم به شونهء خودمو بگم جم کن خودتو زنیکه. دست کم این خوبه که دست از سرِ بقیه برداشتمو دارم فقط خودمو اذیت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 14:47
ریدم تو این نمره ها. شانس ندارم که. بم داده ده عربی. بعدم نوشته تحقیق ندادی. دادم خب:| همیشه باس یه جای کار بلنگه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 13:53
یه آهنگ هس از همون marie laforêt که گفتم. اصن موضوع اهنگ یه دخترس که به باباش میگه برگرد برگرد. بخاطر مامان برگرد و اینا. اما من اصن کاری به اینش ندارم. این viens viens که میگه انگار داره ناخن میکشه رو روح من. خیلی صداش سوز بدی داره. اولش اینطوری شروع میشه viens viens, c'est une pri ère ... ینی برگرد، برگرد، این یه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 23:34
امروز سر کلاس پهلوی، یه خط صاف نشون میده. ازینا |. میگه خب این میتونه صدای n بده. صدای w بده. صدای عین بده. یا r. بعضی وختام اخر کلمه اصن خونده نمیشه. بعد ماها غش میکنیم از خنده. یه همچین چیزیم نشون میده. یه جا میگه این صدای d میده. بعدنا میبینیم صدای g ام میده. میریم جلوتر. میگه خب الان این علامت صدای y میده. واه!...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 20:57
من عاشق جاهای کثیفم. کثیف ترین جاهاییکه تو انقلاب میشه برا غذاخوردن پیدا کرد. فک کنم تو زندگیِ قبلیم مگسی چیزی بوده م .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 02:01
بیمعرفتیِ رفیقامو کنار بذاریم، میبینیم که خودمم کم سگمرام نیستم. و این قضیه کمی آرومم میکنه.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 01:43
باز شب شده و این بیخوابی لعنتی داره منو سرویس میکنه. نمیتونم دل از سکوتِ هوس انگیزش بکنم و بخوابم. باخودم میگم برا خوابیدن وخ هس. روزاام میشه خوابید. الان باس بیدار موند که همه خوابن. که امشب صدای زوزهء زنِ همسایه ازون پایین نمیاد. تو سرم آهنگم پخش میشه. مسخرس و دیوونه کننده. آهنگای قدیمی بعضن. مثلن الان اون آهنگ بنان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 تیرماه سال 1392 20:16
هروخ میخوام از غذاخوردن متنفر شم ظرف میشورم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 تیرماه سال 1392 15:03
مامانم اینا آخر هفته ها میرن دُروان. یه روستاس. اطرافِ کرج. نمیدونم چه فازیه که تحمل خونه رو ندارن. منم معمولن نمیرم چون نمیتونم صبح بیدار شم. و تازه اگه بیدارم بشمو برم اونجا انقد هواش خنکه که دلم میخواد سرمو بکنم زیر پتو و یه سال بخوابم. دیروزم رفتنو من طبق معمول نرفتم. مامانم زنگ زده خیلی جدی. میگه ببین یه حیوونی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 تیرماه سال 1392 14:16
بعضی کتابا منو دیوونه میکنن. ازینجهت که نه میتونم بخونمشون نه میتونم با خودم کنار بیام که نخونمشون یا نصفه بخونم. جن نامه ازوناس. همش یه سیر مزخرف و یه جور داره و من عصبی میشم از نوع کلمه هاش از همه چیش. اما دفعه دومه که دارم میخونمش و نمیتونم ادامه بدم. خیلی چیز غمنگیزیه. دلم نمیخواد همش بخوابم حقیقتن. دلم میخواد یه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 خردادماه سال 1392 16:54
شاید که نه حتمن خودخواهیه اما وقتی حالم بده دلم نمیخواد کسایی رو که همیشه پیششون چس ناله میکنم ببینم. شاید چون میترسم بگن اه بازم تو حالت بده؟ و میگن. و همش حرفای تکراری میزنن که عزیزم تا خودت نخوای حالت بهتر نمیشه. یا خیلی چیزای دیگه. ازم ناراحت نشن. فقط بدونن که حوصله چرتوپرتاشونو ندارم. اوناام میتونن حوصلهء...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 خردادماه سال 1392 12:53
قهرمان من اون یاروءه که تو تلویزیون انگشت جوهریشو نشون داد گف میخوام همین انگشتو بکنم تو چشم امریکا:)) توقع داشتم چیز بدتری بگه.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1392 21:30
عجیب بود که فیلم اصغر فرهادی تو ایران اکران شد. من فیلم باز نیستم و نظر مفیدی ام در مورد فیلم نمیتونم بدم درنتیجه. اما با تقریب خوبی حال کردم با فیلم. کل فیلم داشتم از خودم میپرسیدم چطور مجور اکران بهش دادن. ادمی ام نیستم که زیاد سینما برم اما چیزیکه اخیرن توجهمو جلب کرده موضوع فیلماس که چقد باز تر راجع بروابط داره...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 21:15
دارم جرمیخورم. هیشکی نیس که الان بتونم بهش بگم. وبلاگم. وبلاگ عزیزم. تو گوش کن. نمیتونم بهیشکی بگم پاشو بریم بیرون چون احتمالن میخوام زار بزنمو حوصله همه رو سر میبرم. نمیدونم. منکه داشتم خوب میشدم. کی این روح درد افتضاح میخواد دس از سرم برداره اخه. خدایا من امشب باورت میکنم. توام سفت بغلم کن. بذار گریه کنمو هیچی نگو....