-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 تیرماه سال 1392 13:47
انگار همه غذاهاییکه میخورم زهرن. باورم نمیشه تا یه ماه دیگه نمیتونیم کنار هم غذا بخوریم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 تیرماه سال 1392 11:39
خیلی وخته چیزیو جدی نگرفته م. نکنه مرده باشم؟ :|
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 22:38
خوبیش اینه که این یه ماه شبا خیابونا خیلی خلوته. امشب رفتم بیرون ساعت نه اینطورا. گمونم مامان بابام قشنگ ازم قطع امید کردنو مطمئنن کسیو ندارم که انقد ریلکس شده ن و هروخ بخوام میذارن برم بیرون. تو فلشم آهنگاییه که فقط وختی خودم تنها باشم میتونم گوش بدم. طرشتو دوس دارم. رفتم اونجا. و یه دلِ سیر آهنگ گوش کردم. کم پیش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 20:05
هیچوخ نفهمیدم چطور میتونم همزمان تو یه روز هایده و زد بازی و پینک فلوید گوش بدم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 19:33
وای نگو که ازین ببعد افطاری دادن به این فکو فامیلِ غیرِ قابلِ تحملمون شروع میشه. قراره اون دخترهء شیربرنجو دعوتش کنه مامانم بلخره. دیگه خاله م زبون اومده که امیرو زنشو قبلِ رفتن دعوت کنیم. اما من واقعن حوصلهء اون دختره رو ندارم. فازش اینه که من چون دانشگا تهران درس خونده م پس عمرمو تلف نکرده م و چیزایی از زندگی میدونم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 14:55
امروز Amour و دیدم. من از تصور پیری ام متنفرم:( کلِ فیلمم حالم داش بهم میخورد اما از اتفاقِ اخرش راضی بودم. ینی فک نمیکردم با این روندی که داره پیش میره همچین اتفاقی بیفته. باز داریم به یکشنبه نزدیک میشیم و من باز هیچ گهی نخورده م. منم ادمم ؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 00:50
خیلی دلم میخواس جای ارغوان بودم. یه برادر همسنایِ خودم داشتم که نمیذاش برم تو خودم. مامانم منو میسپرد بهش و باهم میرفتیم مهمونی و همه جا میومد دنبالم و مراقبم بود که کاری نکنم که بضررم تموم شه. اگه جای اون بودم شبا زار نمیزدم. اگه جای اون بودم مجبور نبودم خودمو بکشم تا نقشِ حمایتگرونه ای که یه پسر میتونه داشته باشه رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 23:51
خدایا. محکم بغلم کن امشب. مهم نیس هستی یانه. امشب بغلم کن که تو تنها گزینه می. توقع دارم بفهمی چقد دلم گزفته امشب.
-
adieu mon ami
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 20:06
ma vie, ma triste vie se traîne sans raison ... :( دلم میخواد این آهنگ و گوش کنید. بدون اینکه حتا ادم بفهمه چی میگه میتونه فاز آهنگو بگیره. وای خدا چقد این آهنگ قشنگه... میگه زندگیِ من، زندگیِ غمگین من بدونِ هیچ دلیلی بدرازا میکشه. یه آدمه که داره از سرزمینش میره و با همه چی خدافظی میکنه.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 20:47
یه وقتایی دانشگا برا من ینی مرگ. از رد شدن از بغلِ آدما میترسم. از دیدنِ ادماییکه همیشه میبینمشون بدونِ اینکه بدونم اینا واقعن کی ان نفرت دارم. اون فضای تاریک، شبیهِ شکنجه گاهه. با سقفای بلند و معماری قدیمی. با یه سری نگهبانِ چندش آور. یکیشون هس که برا خودش را میره و زیر لب بخودش فحش میده انگار. مورمورم میشه هروخ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 20:32
بخدا آموزش یه جنبهء بصری ام داره که اگه تامین نشه من نمیتونم تمرکز کنم رو موضوعِ اصلی. وقتی نمیتونم تو صورتِ یکی نگاه کنم چطور میتونم ازش چیز یاد بگیرم اخه ؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 13:20
.شاید تو عریزترین کسم باشی. شاید بغض باعث میشه زود و هل هلکی بخندمو حرف بزنمو خدافظی کنم. کاش یه تیکه از تو اینجا بود شاهد زار زدنای من بعد از هربار شنیدن صدات که انگار زندگی من ازون صداس. شاید تو عزیزترینم باشی.
-
essoufflée :|
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 00:48
درواقع خیلی وخته خودمو بنوعی از زندگیِ جمعی کشیده م بیرون. خدا نکنه ادم تو تنهایی به یه سری لذتا برسه که دل کندن ازشون و ریسک کردن برا ادم سخت باشه. اولش ادم داد میزنه که تورو خدا نذارین من تنها بمونم. بعدش خب نهایتن تنها میمونه و میبینه که اوه. تنهایی ام نمیتونه خیلی بد باشه. مثِ ادمی که از تاریکی میترسه و انقد جیغ...
-
doesn' work anymore
جمعه 14 تیرماه سال 1392 23:30
خاک برسرم با این اهنگاییکه گوش میدم جدیدن. سرهنگ زاده یکی از خواننده هاییه که من جون میدم برا آهنگاشون. یکی باس باشه و نذاره من گوش بدم این اهنگارو. که بگه وقتی ای دل ... بچشمونِ غزلخون میرسی خودتو نگه دار... و من تموم شم هی. ( اگه خواستین دانلود ش کنین ) میدونم که زیادی احساساتی ام. میدونم خیلی اسیرِ احساساتمو دستِ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 21:42
تولده خیلی اونجوری نبود که خوشحالم کنه. بهردلیلی حال نمیکنم تو جمعی باشم که فاز دو نفره س و مخصوصن اینکه اون دونفرا غریبه باشن. یجورایی عصبی میشمو بی دلیل میخندم و نمیتونم درکل خیلی خودم باشم. مخصوصن که وختی یه مشت دختر پسر دورِ هم جم میشیم همه رو میارن به جرات حقیقت بازی کردن. و من حالم دیگه بهم میخوره ازین قضیه. چون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 12:43
کاش میفهمیدی چقد جات خالیه لعنتی. کاش میفهمیدی تابستون چه جهنم گهیه بدون تو.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 02:09
مرتیکه سگ بم داد یازدهونیم. خدا نگذره ازش. بمیرم باش برنمیدارم دیگه واحد. از الان استادای ترم بعدمو انتخاب کردم: حکیم. فضیلت. مجد.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 18:24
دلم نمیخواد تولد فردا رو برم. کلافه م. دلم دهیچی نمیخواد. تو این زندگی که هیچی برا ادم نداره. نه انگیزه ای نه ارامشی. نمیدونم کی میتونم از شر این حسا خلاص شم بلخره. دلم دهیچکدوم از ادمای دورمو نمیخواد. سرم سنگینه انگار. کی میشه اخه یه حس خوبی یه کوفتی باشه که باعث شه لبخند بزنم؟ :|
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 18:13
دلی که یه روز درمیون بگیره دل نیس. باس خلاص شد از دستش. باس تیکه تیکه ش کرد.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 17:56
کاش گفتنی بود خیلی چیزا. میشد گفت که ... هیچی بیخیال. گفتنی ام نیس اخه بدبختی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 05:59
وقتی میفهمن به یه بغل برا احساس امنیت نیاز داری ازت سو استفاده میکنن. هرخری فک میکنه میتونه همونی باشه که بخواد منو اروم کنه. اینا دیگه چه حیوونایی ان. پووووف.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 02:54
کی به این شغالا اجازه داده هرجور میخوان رفتار کنن ؟ از مشخص نبودن مرزِ رابطه بیزارم. هرکی فک کرده هنوز مرزِ رابطم باش مشخص نیس جلو جلو خودش گورشو گم کنه. مرسی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 00:38
نمیدونم چرا انقد فازِ فیلمای قبل انقلابو دارمو چرا هنوز سلیقم درحدِ جوونای اونموقعس و چرا بازیگر موردِ علاقه م بهروز وثوقیه. واقعن هیچ ایده ای ندارم. نمیگم بده البته. اما خب، سخته توضیحش. اینکه چطوری یه ادم تو این دهه میتونه با فیلما و آهنگای چهل پنجاه سال پیش ارتباط برقرار کنه اونم با یه انقلاب گسترده وسطش، خیلی جای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 16:16
حتا دیگه نمیدونم چی آرزو کنم. واقعن نمیدونم چه وضعیت مطلوبیه که میتونه دهن منو ببنده و باعث شه انقد بخودم نپیچم. از کوچک ترین رفتار همه زخمای بزرگ برمیدارم و دلم میخواد برن و دیگه پیداشون نشه. ازونطرف اون بچه مدرسه ایه که الان المپیاد قبول شده واقعن نمودار وضعیت دوسال پیشِ منه و چن وخ یه بار غر غر میکنه که این دوره...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 تیرماه سال 1392 22:04
چقد دلم یه دل سیر گریه میخواد امروز. ازینکه هیچکس زحمت پرسیدن حالمم بخودش نمیده. چون حالم معلومه دیگه. بدم. بد. دلیل نداره کسی اوقات خودشو تلخ کنه. برا منم مهم نیس دیگه هیچی و هیچکس. دم در اتاقم سر خوردم امشب و محکم خوردم به چارچوب در و مچ دستم بگا رف. بعد زدم زیر گریه. دلم سوخت برا خودم. خودم تنها کسیم که حق داره دلش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 تیرماه سال 1392 01:17
اگر قرار باشه کسی تو زندگیِ من باشه ازین ببعد، شرط اولش اینه که فقط و فقط درمواقع ضروری حرف بزنه چون سکوت چیزیه که من خیلی میخوام. نصفِ شبا با من بیاد بزنیم بیرون از خونه. بریم تو خیابونا. یه جای خیلی خلوت آهنگ موردِ علاقهء منو بذاریم و اون دهنشو ببنده و چایی بخوریم با هم. هوا گرمم نباشه که احساس کپک زدن بهمون دست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 تیرماه سال 1392 12:59
یه مرد ندیدم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 تیرماه سال 1392 01:11
اینی که توی منه باید بزودی کشته شه و یه قاتل حرفه ای جاشو بگیره تا همه مشکلات حل بشه و نفس راحت بکشم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 تیرماه سال 1392 21:25
قراره از نبودنت غر نزنم وگرنه خوش داشتم خیلی چیزا بگم دوباره هی.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 تیرماه سال 1392 18:13
گه بخورم دیگه ذره ای برا کسی خوب باشم.