عجیب بود که فیلم اصغر فرهادی تو ایران اکران شد. من فیلم باز نیستم و نظر مفیدی ام در مورد فیلم نمیتونم بدم درنتیجه. اما با تقریب خوبی حال کردم با فیلم. کل فیلم داشتم از خودم میپرسیدم چطور مجور اکران بهش دادن. ادمی ام نیستم که زیاد سینما برم اما چیزیکه اخیرن توجهمو جلب کرده موضوع فیلماس که چقد باز تر راجع بروابط داره نشون داده میشه تو ایران. چقد داریم جهش میکنیم. واقعن فک نمیکردم گنجایششو داشته باشه جو. خصوصن که داره میره به این سمت که زناام بی بهره نباشن از قضیه. عجیبه و قابل تامل.
امروز تو ایستگاه اتوبوس یه پیرمردی شروع کرد باهام حرف زدن. ازین پیرای باحال بود. نمیدونم گمونم آدم پیر که میشه یجورایی حرف میخواد زیاد بزنه اما هیشکی نیستش. برگشت بهم گفت دخترم بنظر شما آینده ای برای جهان وجود داره با روندی که امروز داره؟ خندم گرفت. فهمیدم دلش میخواد حرف بزنه. از دختراش گفت. از خودش. گفت هشتادودوسالمه. چشماش برق زد و یجورایی با ذوق گفت : خوب موندم نه ؟ :)) بعدش فهمیدم ارتشی بوده و ادبیات فارسی خونده. برام جالب بود که هنوز چشماش برق میزد. من همیشه میترسم ازینکه چشام دیگه یه روزی برق نزنه.
و اینکه داشتم فک میکردم روزای خوب آدم، روزای واقعن خوب آدم یحتمل کمتر از روزای بدشه. مشکل من شخصن با روزای بدم اینه که فک میکنم چرا اینطوری شد. شاید اوکی تر باشه اگه فک کنم همینه که هس و بعضی دوره ها تو زندگیِ آدم باید بد باشه و نباس مرد. نباس جون داد. باید زندگی رو بخاطر روزای خوبش بخشید.
salam faeze lotfan raje be poste jadidam nazar bezar mamnon
نمی دونم چرا انقد حس خوبی داد بهم مرد ارتشی ای که ادبیات فارسی خونده باشه :)
خیلی خوب بود اقاهه سیمین
بوی عطرش داشت خفه م میکرد
تازه میگفت قاچاقی خونده م چون اون زمان نمیذاشتن ارتشی درس دیگه ای بخونه
خانوم معلم اجازه هست؟
خواهش میکنم !