-
۴۳-
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 15:11
- هی خدا٬ راه نداره منو برگردونی؟ یه جورایی گه خوردم. خدا؟- نه دیگه نمیشه. راه نداره. اونوخ همه میان آویزونم میشه که آی برمون گردون همونجا که بودیم. - خو برشون گردون. چی میشه؟ میمیری یا حوصلت سر میره؟ خدا؟- هیچ کدوم. فقط نمیشه. - خب ریدی دیگه. اصن تو چه خدایی هستی که نمیتونی؟ حالا ببین یه چیزی بگم بسوزی. باز ما اگه...
-
۴۲-
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 14:50
از یه سری آدم بدم می اومد. داشتم به یکی دیگه که به نوعی یکی از اونا حساب میشد و نمیشد این قضیه رو میگفتم. که گفت بنظر اون من تو این مدرسه تنها کسی ام که شبیه اونام. یک قسم گه گیجه ی احساسی بهم دست داد. که نتونستم توجیهش کنم.
-
۴۱-
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 13:47
حاضر بودم نصف عمرمو بدم دلکش زنده باشه. تا این افتخاری سگ پدر خر صدا :|
-
40-
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 12:56
Don' worry man, i'll get used to it. though i knoW you dont.
-
۳۹-
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 18:41
از هیچ چیز دوره ی گند کنکور به اندازه ی چاق شدنش بدم نمیاد.
-
۳۷-
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 18:14
در فراق یار٬ دو چشم تر ما را بس...
-
36-
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 03:05
یکی نیس به این پائولو کوئلیو بگه نشانه ی انه؟ هی میره رو مخ آدم.
-
۳۵-
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 22:53
الان بیش از 6ماهه که یه آدم گند غیرقابل تحمل شدم. حتا واسه خودم. شدم عین آدمایی که حالم ازشون بهم میخوره. ناراحتم. هیچ کار خاصی نمیکنم. بی خاصیت شدم مثل کبریتی که سرش گوگرد نداشته باشه. an ordinary girl :| یه نت فالش سیم زنگ زده؛ کوک نمیشه. بش گیر بدی پاره میشه. میره رو اعصاب. کم میاره. عین من.
-
۳۴-
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 22:41
یه مرتیکه ای هست تاحالا سه جلسه منو انداخته بیرون از کلاس. خودم که ندارم؛ قراره اگه اندفعه خواست بیرونم کنه پاشم زل بزنم تو چشماش بگم به تخم دوستم.
-
۳۳-
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 23:14
دیگه وقتشه یاد بگیرم هردفعه میخوام سیگار بکشم موهامو از تو صورتم بزنم کناز که نسوزن:|
-
۳۲-
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 18:08
oh boy, i really have a crash on you :D
-
31-
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 11:28
طرف داوطلب نبود. دافطلب بود.
-
30-
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 10:11
هی. من الان واقعن افسرده ام :(
-
۲۹-
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 00:05
هرروز تا این حد پیش میرم که به طرف بگم دوسش دارم. این حس حماقتم میزنه بالا. نمیذاره کارمو بکنم.
-
۲۸-
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 13:24
" no , im an ordinary guy with nothing to lose "
-
27-
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 02:17
خیلی وقت بودکسی ازم نپرسیده بود. من خوبم. خوبم.
-
26-
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 22:48
آه مونالیزا؛ بخاطر خدایی که نیست؛ یکبار بخند و تصمیم بگیر. نه. الان وقت عقب نشستن نیست:|
-
25-
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 12:59
روز ولنتاین با مامان بابام میرم بیرون. به چنین روزی افتادم.
-
24-
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 12:57
در کمال حماقت باید اعلام کنم از شرایط کنونی م ناراضی نیستم.
-
23-
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 23:59
اصلشو بخوای پسر و دختر دارا و سارا نیستن؛ دارا و ندارن.
-
22-
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 13:04
یه بابای سیگاری ام نداریم از سیگار بیزار شیم.
-
21-
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 00:24
این امام علی خسته نشد انقد مردمو به دو دسته تقسیم کرد؟
-
۲۰-
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 20:20
یه صحنه ی غمگینی تو زندگی من هس که بطور پایان ناپذیری تکرار میشه. مهمون نشسته بیرون و من چسبیدم به دیوارای سرد اتاقم. نیاز مبرم به دستشویی دارم و مدام این فکر مسخره و درعین حال خلاقانه از ذهنم میگذره که آیا میشه تو سطل آشغال شاشید.
-
۱۹-
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 19:06
بااینکه الان به نوعی شیفته ی شاهم؛ شک ندارم اگه زمان اون زندگی میکردم کمونیست میبودم. کلن یک جور مرض عنادی در وجود من هست که درمان ناپذیره.
-
۱۸-
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 19:05
از دیدگاه بابام دو نوع آدم هست:مُسهِل و غیرمُسهل. از دیدگاه مامانم: منطقی و غیرمنطقی. خواهرم: عمقی و سطحی. من: خداباور و خداناباور.
-
۱۷-
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 17:41
طرف بعد ده دوازده سال اومده خونمون. بجه بودم کلی دوسم داشته. منم. میپرم بغلش کنم خودشو میکشه عقب که حدود اسلامی رو رعایت کرده باشه. اسلامِ انه؟؟:|
-
۱۶-
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 10:18
غیر از این سگ درونم که روی واقعیمه؛ یه روی انسانی دارم که مهربون تره. واسه مواقع ضروری.
-
۱۵-
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 10:17
بنظرم باید مفهوم فضا رو از نو واسه این مردم تعریف کرد. که میبینن تو اتوبوس همه تو حلق همن. باز از اون بیرون میله اتوبوسو میگیرن یا علی میگن میان تو :|
-
۱۴-
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 23:25
دختره که منم؛ حاضره سرش بره اما دیگه به این یکی نگه دوسش داره. چون حدس قریب به یقین میزنه که ریده شه تو کار.
-
۱۳-
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 22:13
دختره ی اسکل اعصاب هممونو داغون کرده. آخرم خودشو کشته که بره به یارو بگه دیوار منو تو تا ثریا بالا رفته. کجم رفته. از کجا یاد میگیره اینارو :| واسه چن ساعت صدای هیچ خری رو دوس ندارم بشنوم.