نوروز امسال ندارمت. نوروز پارسال هم نداشتمت. درحقیقت داشتنت به یک سال نکشید. پرکشیدی از دستهام و رفتی. و هنوز که دستهام را بو میکشم تو هستی. تو همیشه هستی. هنوز پیش چشمهامی. آخ که چقدر دلم پر میکشد برایت. چقدر هوات هواییم کرده. راستی چرا تو هیچوقت برنمیگردی؟ چرا همیشه درحال رفتنی؟ چرا دیگر موهات لای انگشتهام گیر نمیکنند؟ چرا اوج گریه هام باز تو را زار میزنم؟ چرا آنشب ها که بین دستهات زار میزدم "رفت و نیامد نگار من نگار من"، اخم میکردی و اوقاتت تلخ میشد؟ با تمام جزییات حفظت کرده م درسرم.

باز آی دلبرا که دلم بیقرار توست...
نظرات 1 + ارسال نظر
سیمین جمعه 1 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:23 ب.ظ

می خوام بگم سال نوت مبارک ... اما لال شدم. :(

یاد پارسال عید افتادم فائزه. اون روزی که هیچ کدوم تهران نبودیم و کلی تلفنی با هم حرف زدیم. هردومون حالمون بد بود. چرا دوباره باید همونا تکرار بشه برات؟ :( وقتی می بینم اینطوریی دلم می خواد بردارمت ببرمت یه جایی که کلن غصه وجود نداشته باشه، مث این کارتونا. :(

عزیزم.... یادمه اون شبو... :)
چقد دوست دارم من
چقد خوبه که حالت خوب شد... :-*
سال نوت مبارک :-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد