چه فرقی میکند که کوتاه کردی موهات را بعد از من یا نه. تا وقتی من بودم موهات آنقدر بود که دستم لابلاشان گیر میکرد. پس بیا جلوتر. بیا موهات را شانه کنم. یا نه. بیا موهات را بپریشم و قه قهه بزنم. بیا خیالهای مریضم را مریضتر کن. که من از هرکه پس میکشم باز خودم را می آویزم به تو، به خیالت. به بوی تنت. به دیوارِ چشم هات. و به...

دیدی که دارم به ابتذال میکشمت؟ دیدی که از تمامِ آن روزها برایم یک مشت خاطرهء تار ماند که بخواهم بنشینم و برای تک تکشان مویه کنم؟ لعنت بمن. لعنت به این فکرِ بیمار که من و کمندِ تو، خدا نکند وارستگی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد