امروز رفته م سرکلاس؛ دیده م همه جیغشون درومده که خانوم این کی بود هفتهء پیش اومد پدرمونو دراورد. اخه ندارو فرستاده بودم جای خودم که به اون دوست فلسفه م تو کتاب فروشی کمک کنم:-|
یکی از بچه ها که خیلی گرد و خوشگله و اسمش عرفانه باوحشت برام تعریف کرد که خانوم یه انگشتر گنده کرده بود تو شستش. اینو داش میکرد تو دهن ما! :)))))
بعد همشون گفتن که جیک میزدیم هممونو میخواس بندازه بیرون! :))
این درحالی بود که وختی با ندا بعد کلاس حرف زدم گف کلی عاشقشون شدمو کلی باهم خوب بودیم:| باید حدس میزدم ایم تو تعریفای ندا چه معنیی میده:))
احتمالن تمام عقده های بچگی شو رفع کرده و الان حالش خععلی خوبه :))))
ارره!
ریده باعصابشون :))
ای جان ... ندا :)))
از خنده دارم منفجر میشم :))) تصورشم خنده داره :)))
:))
تو حتمن میفهمی من چی میگم :))