امروز رفته م سرکلاس؛ دیده م همه جیغشون درومده که خانوم این کی بود هفتهء پیش اومد پدرمونو دراورد. اخه ندارو فرستاده بودم جای خودم که به اون دوست فلسفه م تو کتاب فروشی کمک کنم:-| 

یکی از بچه ها که خیلی گرد و خوشگله و اسمش عرفانه باوحشت برام تعریف کرد که خانوم یه انگشتر گنده کرده بود تو شستش. اینو داش میکرد تو دهن ما! :)))))

بعد همشون گفتن که جیک میزدیم هممونو میخواس بندازه بیرون! :))

این درحالی بود که وختی با ندا بعد کلاس حرف زدم گف کلی عاشقشون شدمو کلی باهم خوب بودیم:| باید حدس میزدم ایم تو تعریفای ندا چه معنیی میده:))


نظرات 3 + ارسال نظر
ف. پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:22 ق.ظ

احتمالن تمام عقده های بچگی شو رفع کرده و الان حالش خععلی خوبه :))))

ارره!
ریده باعصابشون :))

سیمین پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ب.ظ

ای جان ... ندا :)))

حسین یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:46 ق.ظ

از خنده دارم منفجر می‌شم :))) تصورشم خنده داره :)))

:))
تو حتمن میفهمی من چی میگم :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد