جمعه رفتم کوه. با ایلیا رفتم. اما اصن بهم خوش نگذشت. کلی گریه کردم و اصن ایلیا نمیتونه آرومم کنه و حتا نمیتونه یه ذره یه چیزی بگه که بخندیم یا کسخل شیم. فقط یه سری تیکهء تکراری و مسخره میندازه که من بیشتر اسهال میگیرم تا اینکه خندم بگیره. هی میگه میخند ؟ نخند. میخند ؟ نخند. و همین. اه. بعدم رفتیم نشستیم اون بالا داریوش گذاشته برا من. خدایا. اصن بهش فک میکنم حالت تهوع بم دس میده. کاش حسین بودش. یا مثلن کاش بچه های خودمون بودن. اوناییکه از تهِ دل آدمو میخندونن. کاش مهدی بود که تا میومدم ابری شم هدستشو میذاش رو گوشم که اون آهنگ فرانسویه بود که خانومه اوپرا میخوند و منم باهاش جییییغ میکشیدم. اما همه اینا یه سری کاشای مزخرفن که هیچکدومشون نشدن و تو اون لحظه یهو من با ایلیا رفتم و اون بالا و با چشمِ گریون هی رفتم هی رفتم بعد برگشتنی دیگه حتا نمیخواستم نگاش کنم. بحدی که وقتی گف ناراحت نمیشی هندزفری بذارم بال در آوردم. و شیرجه زدم سمتِ پایین. انگاری یه باری از روم برداشته بودن. نمیدونم چرا انقد بهم فشار اومدش. اومدم پایین بو سگِ مرده میدادم. با اون کوفتگی رانندگی ام کردم تا خونه. بعد گرفتم خوابیدم. با همون بوی سگ. و انقد خوب خوابیدم که با هیچی برابری نمیکرد حسِ خوبش. هیشکی خونه نبود. و من انقد خسته بود تنم و انقد بیداری روم فشار میاورد که کلی خوابیدم. و چقد خوب خوابیدم. لعنت به اینایی که آدمو میگریونن. میشه خیلی ساده تر ازین حرفا ام زندگی کرد. اما ظاهرن اوناییکه جذبِ لبخندت میشن همچین بعدِ یه مدت دلشون میخواد بگریوننت.

نظرات 4 + ارسال نظر
. دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:42 ق.ظ

کسی دلش نمیخاد بگریونتت.

تو کیی؟
بچه حقی از طرف همه نظر میدی؟

ف. دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:42 ق.ظ

خب دلداری دادن و حال دیگرانو خوب کردن هم یه هنره.
بعضیا دارن, بعضیا ندارن.

من خودم شخصن ندارم. ببینم یکی حالش بده یا باهاش همدردی می کنم یا بغلش می کنم اما کلن سعی می کنم خیلی صوبت نکنم :))
اما یکی از دوستام هس تو بددددترین شرایط خل مشنگ بازیایی درمیاره که طرف خاندانشم رفته باشه زیر تریلی یادش می ره اصن. خیلی بهش حسودیم می شه همیشه :(

بغل کردنم خوبه
اما حرفای بیخود و شوخیای بیخود حس بی پناهی به ادم میده :-(

er دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:12 ب.ظ http://sagemast.blogsky.com

hala on bande khoda pashode bahat omade hatman modeleton nemikhore be ham k natoneste aromet kone, badam faeze khodayi base dg chera inghad khodeto shekanje midi

شکنجه چیه
خیلیم خوبه حالم

حسین سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 ب.ظ

خیلی وقتا می‌رفتم کوه که خسته شم اومدم خونه خوب بخوابم. خیلی خواب بعد کوه حال می‌ده. :دی
برو خدا رو شکر کن پات نترکیده که به زور یه خیابونو بری. خر.

خودت خدارو شکر کن بیریخت. :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد