همونشب که این کتابِ رضا قاسمی رو تموم کردم تو فیسبوک بهش پی ام دادم. اخه نمیدونم چرا دلم میخواد نویسنده های موردِ علاقمو انگولک کنم :|  :


از تعریف کردن گریزونم. شما میتونین اینو نخونین چون شما نویسندهء مورد علاقهء منید اما من هیچی . سال وحشتناک کنکورم برای فرار از همه چی رفتم کتابفروشی و کتاب شما رو خریدم. همنوایی رو. و بعدش چاه بابل و امشب وردی که بره ها میخوانندو تموم کردم. چاه بابل از همش بیشتر سر حالم آورد اما من نوشتن شما رو دوس دارم. اونم خیلی. چرا اینا رو میگم ؟ نمیدونم. شاید چون یه جور ارضای درونیه که ادم بدونه دستش به نویسندش میرسه.


بعد گفتم یا جواب نمیده یا یچیزی میگه تو این مایه ها که من خیلی شاخم و تو چی میگی جوجه و اینا. اما بعد یکی دو روز گفت : لطف دارید خانم؛ ممنونم از محبتتان.  من اونقده خوشحال شدم. :) جوابش نه کم بود نه زیاد. دقیقن همونی بود که ادمو راضی میکنه. بازم هی من میگم این اقا خیلی خوبه شما گوش نکنین :))

نظرات 3 + ارسال نظر
ف. شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:42 ب.ظ

یه چیز یادت رف.
می گفتی این شماره هم هس اگه یه وخ کاری پیش اومد , روز مبادا و این حرفا, خوشال می شیم :))))
ببین بلد نیستیااااااااااااا
=)))

خاک برسرم
من همچی ادمی ام ؟ :))

سیمین شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 ب.ظ

چه باااااااحااااااااال دمش گرم!
دوسش دارم :))

ف. یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:32 ق.ظ

نه نه تو باید ازین به بعد تمرین کنی از هر کتابی خوشت اومد به نویسنده ش شماره بدی.
زود باش زودباش :)))

تا تو اینو تمرین کنی منم یه توک پا برم آمریکا به ریچارد براتیگان شماره بدم برگردم.
خیلی باهاله مردک :)))

:))
شماره بدم از فرانسه بم زنگ بزنه اخه ؟ :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد