این دقیقن همون مرضی بود که من اونورو بخاطرش تخته کردم :|
تازه من چرکنویسا هم می رفتم می خوندم :|
اوضام وخیمه :))
حالا من چرکنویسارو معمولن یادم میره بخونم. اما واقعن یه جوری میخونمش انگار وبلاگِ یه ادمِ بدبخته. براش گریه م میکنم. این غیراز وختاییه که حالم خوبه و کرمم میگیره برم پستای قدیممو که رو به مرگ بودم بخونم :|
این دقیقن همون مرضی بود که من اونورو بخاطرش تخته کردم :|
تازه من چرکنویسا هم می رفتم می خوندم :|
اوضام وخیمه :))
حالا من چرکنویسارو معمولن یادم میره بخونم. اما واقعن یه جوری میخونمش انگار وبلاگِ یه ادمِ بدبخته. براش گریه م میکنم.
این غیراز وختاییه که حالم خوبه و کرمم میگیره برم پستای قدیممو که رو به مرگ بودم بخونم :|
منم اینطوری بودم. اما از یه وقتی به بعد محکم جلو خودم وایسادم و گفتم نباید بخونی. دیگه نخوندم. چند ماهه. توام محکم وایسا جلو خودت! :)