دم میدون ولیعصر، تو اون سرما یه زن رو زمین خوابیده بود. با یه چادر روش. یه پسره داشت د ویز میزد. شال آن شال سرخ تو...
و من باهاش میخوندم.
تو ون بودیم. من گریه میکردم. فاطما ام.
ون؟؟ ونِ اونا؟ :-0
نه نهتاکسی. :)
فک کردم یه سری افراد به خصوص انداختنتون توی ون بردن... :(
نبابا :-)خعلی وخته تو ولیعصر ازونا نمیبینم :-)
ون؟؟
ونِ اونا؟ :-0
نه نه
تاکسی. :)
فک کردم یه سری افراد به خصوص انداختنتون توی ون بردن... :(
نبابا :-)
خعلی وخته تو ولیعصر ازونا نمیبینم :-)