زندگی کلن چیزِ تلخیه. درهرحال تو هرشرایطی یه سری چیزا دارن به آدم تحمیل میشن. دوس داشتن یه جور زجراوره دوس نداشتن یه جور. و اینکه یه سری ادما بهرحال تو رو دوس ندارن هرچن کاریشون نداشته باشی و نیاز به دوس داشتنشون داشته باشی. این زندگی از من یه سطلِ آشغال ساخته که هرچی رو که نمیتونم بریزم بیرون میریزم تو خودم.
تموم میشه این فاز
اما نمیدونم چه تضمینی برا تموم شدنش وجود داره وختی تا الان تموم نشده.
از همه ی راه هایی که انسان برای رنج دادن خود پیدا کرده است, عشق از همه بدتر است.
ما همیشه رنج می کشیم که چرا کسی دوستمان ندارد یا کسی ترکمان کرده است یا کسی نمی خواهد ترکمان کند.
اگر مجرد باشیم فکر می کنیم هیچکس دوستمان ندارد و اگر متاهل باشیم از ازدواج یک اسارت می سازیم. وحشتناک است...
این یکی از دیالوگای پطرس تو کتاب خاطرات یک مغ پائولو کوئلیو بود :))
پائولو کوئلیو لعنتی نیس با اونهمه کتابش ؟
دیالوگش البته خوب بود :)
نخیر لعنتی نیس.
عشق منه ♥♥
♥♥♥♥ حتی
توروخدا؟
نمیدونم من یمدت زیاد تو نخش بودم اما رف رو مخم :(