امروز یه گوله اشک و عصبانیت و پشیمونی بودم که خودمو انداختم وسط دوستام تا یه کم یادم رف همه چی. الان میخوام کلی زار بزنم. نمیدونم از چی. ولی من انقد خودمو قبول ندارم که اگه یکی وایساد جلوم و هرچی دلش خواس بم گف من بگم چون من اینی که گف نبودم پس ناراحت نمیشم. بیچاره من. دلم درحال سوختنه برا خودم. نیاز به مادری کردن دارم برا خودم باز.
ازین خود خوریا :|
اره از همینا :'(