من لعنتی با اینهمه خوبی چیکا کنم اخه؟ عادت ندارم که. تو اوج خوشحالی به این فک میکنم یه روز همه این لحظه ها خاطره تلخ نباشه و مث موریانه مغزمو بخوره. یکی نی بگه اخه چه لزومی داره حتمن همینطور بشه. نمیدونم. با ترس بزرگ شده م. ترسمم باهام بزرگ شده. بش بگین بره. من الان خوش دارم فقط لذت ببرم ازینهمه خوبی که تو مشتمه.:) 
نظرات 1 + ارسال نظر
سیمین یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:02 ب.ظ

بیشعور برو!
( خطاب به ترس! :)) )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد