این هفته نشد کوه برم و یجورایی ام. خیلی شارپ و خوشحال نیستم ولی بدم نیستم. امیدم به پنجشنبس. تولده. که خداکنه خوش بگذره. البته اگه برم. 

از عرفان خوشم نمیاد. یه کاری باس اماده میکردم برا فردا که عرفان دارم، اسم چنتا عارفو داده بود گفته بود درباره شون یه تحقیق کلی کنید منم رفتم تو تذکرهء عطار دنبالش. انقد چیزای احمقانه دیدمو خوندم مخم داره سوت میکشه. نوشته ابراهیم ادهم رفت دید یکی تو مرورود داره غرق میشه. داد زد خدایا نجاتش بده. یارو تو هوا معلق موند. ادم نمیدونه چی بگه. 

خیلی ارومم ازینکه این پسر تو زندگیمه. عجیب و دوس داشتنی و خوبه. بدجوری دوسش دارم. تا چه پیش آید.

نظرات 2 + ارسال نظر
ف. شنبه 13 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:54 ب.ظ

آدم این چیزا رو که می خونه یادِ...
هیچی :)))

کوه خیلی حال می ده :)
من خیلی وقته نرفتم چون اون آدمی که پایه ی کوهم بود چن وخته ریلیشن زده :-/ =))

کوه خیلی خوبه
ادم جسمش خسته میشه روحش سبک :)

سیمین شنبه 13 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:12 ب.ظ

چه خوب که انقد دوسش داری.
چه خوب تر که باهاش آرومی.

عالیم باهاش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد