گهی که امشب زدم:

اومدم از بیحالی افتادم خوابم برد. پسره خونمون بود. بیدار که شدم یازده اینا مامانم گف برو برسونش ما دیگه نیایم. برگشتنی خبرم با خواهرم اومدیم بستنی بخریم گفتم دوتام بخریم ببریم خونه برا مامان اینا. یکیش ازین معجونای اناز بود که لواشک و الوچه و اینام داره. اینو گذاشت رو داشبورد اومدم برش دارم ریخت گه خورد تو ماشین. اون یکیو که اب انار داشت گذاشتیم رو داشبورد که اینو تمیز کنیم. همینطوری جیغ و ویغ سرِ هم دیگه که حالا چه گهی بخوریم. ساعتم سی دقیقهء بامداد! :|

ماشینو روشن کردم دور بزنم بریم خبرمون خونمون. اون یکی ام که رو داشبورد بود افتاد :|

همینم کم مونده بود کفیِ ماشین بشورمو با لنگ ماشینو تمیز کنم. همه دستم زخم شده و بگا رفته.

باید رید تو این شانس و این حماقت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد