هنوزم توجیه نیستم اتفاقای اطرافمو. اما حداقلش اینه که میدونم وقتی یه ادمی ریده دیگه نباس بشینم پاش اشک بریزم.  این حرفارو به کسی روم نمیشه بزنم اما تو وبلاگم که میتونم بگم. برا میلاد مرام خرج کردم. از اول قضیه که غزاله رو کشوندم بردم مرام گذاشتم تا وسطش که هربار میلاد ناراحت بود من گوش میکردمو همراش غصه میخوردم تا اخرش که بخاطزش ریدم به غزاله  و کاملن طرف اونو گرفتم با اینکه میتونستم طرف رفیقمو بگیرم. حتا تا بعدترش که دیگه نمیخوام یادم بیاد. داشتم عکسای تولد غزاله رو میدیدم. که پا به پای میلاد زودترازهمه رفتم باهاش همه چی بخره و دلسوزی مادرانه بخرج دادم که برا خودم گرون تموم شد. اینا همش رو دلم مونده. اما عب نداره. عب نداره که الان برمیگرده این حرفارو میزنه و بهم میگه مقصر درصورتیکه اگه اونموقع که هنوز دیر نشده بود بهم حق الکی نمیداد ممکن بود خیلی اوضا فرق کنه. مهم نیس. همشونو فراموش میکنم. تاریخ انقضامون برا هم تموم شده.
نظرات 2 + ارسال نظر
ershan شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:06 ق.ظ http://sagemast.blogsky.com

cheshmi o sad nam..

سیمین یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ب.ظ

شاید منم یه وبلاگ بزنم دوباره و حرفایی که روم نمیشه جایی بگم، بزنم.

تو حق داری خیلی. خیلی خیلیم حق داری. نمی فهمم چطوری بعضی آدما می تونن انقد بی لیاقت باشن. میگم نمی فهمم ینی واقعن نمی فهمما! بدجور نمی فهممشون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد