از خودم توقع نداشتم انقد دلم گیر کنه که نتونم خودمو جم کنم. یادمه پارسالم روزای آخر سال با پگاه و غزاله و ندا بودم. مث امسال. چه خوبه که این لعنتیا هستن. بدجوری وقتایکه میخوای خودتو بغل کنی و زار بزنی به دادت میرسن. 
نظرات 2 + ارسال نظر
PaRi دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ http://magicgirl.blogsky.com

سلام.
نوشتنتو دوس دارم.
با اجازه لینکت می کنم.

س دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ب.ظ

من حتی کسی نیس که به دادم برسه :(
اون یارو هم که اون روز بهت گفتم، بهش نه گفتم. دیگه حوصله اسمساشو ندارم. نمی تونم کسی رو راه بدم تو زندگیم وقتی تو دلم نیس. وقتی تو دلم یکی دیگه س. وقتی انقد آدمای دیگه به نظرم معمولی می رسن و نمی تونن وارد دنیام شن. حتی نمی تونن به دنیام نزدیک شن. وقتی دنیاشون به نظرم مسخره س ...
شایدم دنیای خودم مسخره س ... چمیدونم.
فائزه ببخش انقد حرف زدم :(

منم خیلی غمگینم سیمین
خیلی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد