مثِ یه پیرزنی که آلزایمر گرفته. مثِ ننه حاجی. ننه حاجی مامانِ مامانبزرگم میشد. یا مامانبزرگِ مامانم. خل نبود از اولش. من بچگیامو یادمه که هنوز خل نشده بود. این اخریا قاطی کرد. اره. اونروز که خونه خاله بود فهمیده بود یه چیزایی شده. کسیو یادش نمیومد. اما میفهمید یه سری ادم بودن که دیگه نیستن و هی داد و بیداد میکرد.
سرم داره می ترکه. کلی امروز خوش گذورنده م. یعنی واقعن بهتر ازین نمیشد. داره یادم میره. همه چی داره یادم میره.
میخوام بگم ادما از اتفاقای مختلف رد میشن. بحرانا رو رد میکنن. اما اغلب دیگه همون ادمای قبلِ اون بحران نیستن.
دلم یه مرد میخواد. بیخیالِ فالای ارغوان. یه مردِ خوب که خوب بخنده. خیلی شرم آوره. خیلی.
اولا که خیلی خوبه که کلی حال کردی امروز... دوما که زمان همه چیزو حل میکنه.. سوما هم نداره دیگه.
موفق باشی :)
بابا فالای ارغوان که همش نا امید کننده س!!!!!!
برا من که خوب بود !
ببین فازتو دارم شدید!منم دارم خوش میگذرونم و حس میکنم که همه چی داره یادم میره و حالم داره خوب میشه...
حتی در مورد مرد خوب.اصلنم شرم آور نیست
سلام گرم این جانب رو به ارغوان برسون و بگو به یادشم...
حتمن :*
تو هم که حتی توی این شرایطم..!
گاهی بهت حسودیم میشه. زندگیت یه روند غمناکی داره و اون ادامه داره همیشه. ولی منه خاک بر سر زندگیم تا مرز بهشت خوب میشه یه مدت بعد با مخ دوباره میرم تو باتلاق...
دوباره همین. همیشه م وقتی سقوط میکنی یعنی فقط دلت میخواد وجود نداشتی!! مردنم جواب نمیده!
اینه که دختر جان قدر زندگیتو بدون.. لول با اشک!
منم یه دوره ای خیلی خوب بود زندگیم.
وافعن؟؟؟؟؟؟
مال منم خوب بود!!!