223-

امروز با یه تقریبِ خوبی خودم بودم. ندا اومدش. بعدِ این قضایا دلم نخواسته بود ببینمش.  نمیدونم چرا. ندا منو یادِ هومن مینداخت. هومن یادِ ... بیخیال. الان جفتشونو دوس دارم. اره. ندا رو گفتم ناهار بیاد پیشِ من. ناهار خوردیم و به دنبالش حرفایی که من وقتی خودم باشم با دوستای از دبیرستانم تا حالا دارم که بزنم. بعدش اما قضیه خیلی خوب پیش رفت. داشتم با ندا خدافظی میکردم که ارغوانو دیدم. قرار بود بریم سرِ ناصرخسرو و خمیازه بکشیم. میدونی، میخوام بگم ناصرخسرو هرچقدم با استادِ خوبی ارائه بشه اما احتمالن خمیازه ی آدمو برمی انگیزه. خلاصه اینکه یهو تصمیم گرفتیم خر شیم و بریم بیرون و اصن انگار نه انگار که کلاسی هس. اره کلی خندیدیم. 

زده م تو فازِ مستی. آهنگای احمقانه گوش میدم. میرم ارغوان برام فالِ قهوه میگیره وقت و بی وقت و دلمو بهش خوش کرده م. خب چی ؟ اینا یعنی واقعن خوشحالم ؟ نه. اینا اسمش فراره. از یه چیزی که همش دنبالمه و وقتی سرمو برمیگردونم نیس. خب عب نداره. نمیشه گفت بده. فعلن داره نجاتم میده. الان به هر چیزی چنگ می زنم که باد نبردَم. 

نظرات 5 + ارسال نظر
- دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:52 ق.ظ

خوب چرا انقد سختش میکنی؟ اینا ینی خوشحالی دیگه! آسون بگیر بعدش ببین چقد همه چی خوب پیش میره. :)

آخه خیلی سیکه قضیه
قاعدتن نباید خوشحال باشم اونم به این شکل
میدونی
چیزی حل نشده فقط من خل شده م یه کم .

- دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ب.ظ

خوشحال بودن قاعده نمیخواد که! من نمیشناسمت که چه جور آدمی هستی ولی از پستات فهمیدم که حالت خیلی خوب نبوده و الآن خیلی بهتر (شاید هم فقط بهتر) شدی ولی خودت نمیخوای قبولش کنی.
ولی در بازم بگم که چون نمیشناسمت شاید حرفام درست نباشن، نظرمو گفتم فقط.

شایدم راس میگی

chooogi دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:50 ب.ظ

به خاطرات زیاد کلید میکنی به نظرممم!!!
اگه قرار باشه زندگی همش با خاطرات بچرخه،،،پس روزایی که الان توشیم چی میشه؟؟!!
احتمالن اینارم بعد از یه مدت که خاطره میشن،تازه تو میری توو نخشون!!!!

حتمن دیگه ! :))

س سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ق.ظ

فائزه فقط سعی کن باور کنی که حالت خوبه.
بهتر از اینم میشی. باور کن!
ناصرخسرو رو خوب کردین پیچوندین ... ایییی ... مرتیکه مزخرف :|

سبحان چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ق.ظ

تو جنگ با این زندگی سخت و نامرد فرارام گاهی استراتژی خوبیه! دست کمش نگیرید! سنگ قبر کندن هم در شان شما نیست !
می دونم خودم مورد اتهام قرار می گیرم! ولی بنده خدا ناصرجونو چه کار داشتید دو نفری؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد