-

خیلی دردناکه که ادم بترسه امید داشته باشه. وقتی یه اتفاقِ خوب براش میفته تنش بلرزه که خدا اتفاقِ بدِ بعدشو بخیر کنه.

میدونی، خیلی بده یادت بیاد وقتی تو بغلِ کسی که دوسش داری بودی و بهترین حسِ دنیا رو داشتی بازم فک میکردی به اینکه بعدش حتمن اتفاقِ بدی میفته و حتمن نمیتونه تا اخرش انقد خوب پیش بره. خیلی بده و من الان تو همین وضعیتم. دلِ ادم بعضی چیزا رو میگه. اما ادم میترسه امیدوار باشه. میترسه وقتی بعدش همه چی خراب شد بزنه تو سرِ خودش که چقدر احمق بوده وقتی امیدوار بوده.

کاش فردا همه چی خوب پیش بره. کاش منی که از اونجا برمیگردم روانی تر ازینی که الان هستم نباشم. کاش همون ویزویزی ای باشم که همیشه بوده م.

نظرات 1 + ارسال نظر
س دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:03 ب.ظ

:(
این که آدم بترسه امید داشته باشه رو کامل درک می کنم ... با پوست و گوشت و استخونم می فهمم ...

تو هنوز همون ویزویزی ای. مطمئن باش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد