220-

یکشنبه بود . یه یکشنبه ی شلوغ که من توش تنها بودم. که به واقع مفهومِ سیگار پشتِ سیگارو درکش کردم. سیگاری نیستم. با اون دوتا اما نشستم به کشیدن. آر همیشه عادت داره خودشو بزنه به خنگی و بیخیالی اما خنگ نیس. می فهمه. نمیدونم چی شد. که حرفِ اونموقعارو زد که من قاطی کردم و بهش گفتم که باهام مثِ گاو رفتار کرده بود. بعدش گفتم من میدونم خوب نیستم. اما گاوم نیستم. با تواضعِ باور نکردنی ای گفت گاو من بوده م . بعد دستمو گرفتش و سعی کرد مهربون باشه. گفتم از ترحم متنفرم. علخ تمامِ این مدت ساکت بود. بعد گفتم تو یه جوری رفتار کردی که من مجبور شم مثِ لکاته ها ولت کنم و فرداش برم با اون و این بلاها سرم بیاد . بهش گفتم میدونم دارم تاوانِ کاری که باهات کردمو پس میدم. دستمو فشارتر داد. گفتش که نه. من اگه یه درصدم باید می بخشیدمت بخشیدمت. که علخ بهش گفت خفه شو. گفت داری زر می زنی و نباید ببخشیش. اما من میدونستم بیخودی چنین بلایی سرم نیومده. بعد که به خودم اومدم دیدم یه کپه ته سیگار تو زیر سیگاریه. 

رسیدم خونه موهام هنوز بوی سیگار می داد. چه فرقی می کرد دیگه. برا کسی مهم نبود من چه بلایی سرم میاد. برا خودمم. 


+ مرنجان دلم را که این مرغِ وحشی   ز بامی که برخاست مشکل نشیند


- تو ریکاوری ام. خدا کنه همه چی خوب پیش بره.