219-

بسه دیگه. کشیدم بیرون ازون ادم. چیزی که واسه آدم نیس خب نیستش دیگه. همین امروز فردا میرم میذارمش قاطیِ خاطره هایی که فقط دوس دارم یه وقتایی یادشون بیفتم و بگم واو من چقد داغون بوده م. هومن دیشبم باز ریدش به اعصابم. ولش کن. یه روز بخاطرِ همه گهایی که به زندگیم زد و همه نامردیایی که در حقم کرد اول اونو می کشم بعد خودمو. اما اونروز نزدیک نیس. چون الان یکی هس که حالمو خوب میکنه و تا وقتی اون هس من دلم نمیخواد بمیرم. اره درسته که هیچ قضیه ای باهاش ندارم اما اینجوری ام یه نوعی خوبه. دیگه نمیخوام تابلو باشم و از هرکی خوشم اومد بگم و گه بزنم به قضیه. مهم اینه که من امکانِ در ارتباط بودن با اون آدمو دارم. مهم اینه که همش هست و من همش یه حالِ خوبی میشم از چشماش. خیلی چشمای خوبی داره و هیچی نمیتونه اینو از من بگیره. دمش گرم.