تا یه جایی یه چیزایی هس که ندونی چه حسی دارن و تجربه شون نکرده باشی و هوسِ تجربه کردنشون میشه خودش یه انگیزه. از یه جایی ببعد خیلی چیزا رو میدونی یعنی چی . بکارتش برات از بین میره. و دیگه علاقه ای نداری که خودتو برسونی به جایی که بخوای تجربه شون کنی.
مگه چندبار اون لحظه ها تو زندگیِ ادم تکرار میشن اخه. چقد ادم باید به خودش بیخیالی رو تلقین کنه و از یه راهِ دیگه وارد شه.
اوهوم ...
همینه دردمون.
وقتی رسما هر پشتکی رو تو زندگیت زده باشی چیز جدیدی واسه امتحان کردن نمیمونه
دیگه چیزی لذتی نداره
رسما پیر میشی...
مکتوب خلق عالم در دست بیخیالی
هر امت سرافراز سرمست بیخیالی
ما را به باد اندوه بسپرده باده فکر
تا کی ببارد این چشم بر دشت بیخیالی
.