213-

فیسبوک هیچ چیزِ جدیدی برام نداره. لاس زدن یه مشت ادم با یه مشت آدمِ دیگه س و ادماییکه یه زمان محوریت داشتن برام و الان به هیچ جای هم نیستیم و کلن هیچ هیجانی بهم وارد نمیکنه.

تنها بخشی که در صددِ از کار انداختنِ لحظه ایِ قلبم برمیاد، اینه که برم والش و ببینم این ئه ریلیشنشیپ زده یا نه. دردناکه. مخصوصن که تا کمترازدوماه پیش چنین وضعی رو برای کمترازدوماه بعدم پیش بینی نمیکردم. من اره. من اون ادمو خیلی دوس دارم هنوز. شیدا بهش میگه زنده بگورِ عشقی. و من اینو نمیگفتم تا قبل ازون. اما الان کاملن دارم لمسش میکنم. من اون ادمو دوس دارم. یه دوس داشتنِ سگی.

نظرات 3 + ارسال نظر
س چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:29 ب.ظ

کلن تف به این دنیا که ما به هیچ جاش نیستیم!

ملیکا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ق.ظ

فیسبوک خره!و یک چیز دیگه ی هم وزن با خر!
پر بچه خوشگل اظهار فضل کننده
پر کثافت و بیماری...
پر آشغال!

واقعن.

س پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ب.ظ

آره ...

واسه مردن لازم نیس نفس نکشی. ما هر شب داریم می میریم ... هزار بار ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد