-

فردا رو کجای دلم بذارم ؟ فردایی که زنگ اولش باید نگاهم به قطره های تفِ اون مرتیکه ی هرزه باشه و ساعتِ بعدش اون مردکِ منفعت طلبِ بی سوادِ خوشحال و بعد اون یارو با اون ولومِ پایینِ صداش و اون مرتیکه ی مادرخرابِ لعنتی که هردفعه عقده های جنسیشو میکنه تو مغزِ ما؛ همه ی همه ی اینا رو با اون آدماییکه پراز کمبودن اما وانمود میکنن تو به هیچجاشون نیستی و کللن نمیبیننت و بقیه ی کرمایی که باید توشون وول بخورمو کجای دلم بذارم ؟؟؟؟

از دانشگا حالم بهم میخوره. ازون یارو با اون ادا اطواراش از همه بیشتر. دوس دارم انقد بزنمش که مثِ سگ صدا بده. البته نه. سگ حرمت داره.

نظرات 8 + ارسال نظر
احسان دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ب.ظ

!
آروم فائزه! بیخیال!
تو کار خودتو بکن.مث من و مث تمام کسایی که دارن کار خودشونو میکنن.
اینجوری هی بدتر میشه

سیمین سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ب.ظ

یا توام وانمود کن که به هیچ جات نیستن

یا بالا بیار روشون ...!

ie. student چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ب.ظ

سلام. وبلاگتون رو میخونم ....تقریبا هر روز ساعتای نهار و نمازم... نمیدونم چی بگم...کلا وقتی ادمی رو ناراحت میبینم، خسه و داغون.... متاثر میشم، غصه میگیرتم بخدا راست میگم... آرزو میکنم روزای خوبه زندگیتون برسن... محیط زندگیتون رو عوض کنید...نمیدونم... فطرتتون پاکه که از این ادامای کثیف اطرافتون متنفرید...نشونه های خیلی خوبیه ...

سپاسگزارم :)

ie. student پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ب.ظ


خواسم بگم اشتباه گفتم!کامنت قبلی رو. احساسی برخورد کردم... چندتا از پیامتونو که خودندم بیشتر اشنا شدم... شماها خودتم قیقافه در میاری، قیافه صادق هدایت، و امثال دهه-40 -30 و ......رنگو بویی از ادب در ویلاگتونو و حرفاتون ندیدم ...خودوتنو میندازید تو منجلاب و داد و بیداد میکنید که نجاتتون بدن...ناله میکنید... اه رفته، برنمی گرده و ... فکر کنید کجا دارید میرید... این چه زندگیه دارید؟ .... بوی گنـــــــــــــــد برتون داشته....

یاحق؛

یادم نمیاد کسی رو دعوت کرده باشم
وبلاگم عقیدتی نیست
پس یا خواننده ی خاموش باش یا مجبورم میکنی وبلاگمو عوض کنم چون به اندازه کافی امثالِ تو رو در دنیای بیرون تحمل میکنم هیچ خوش ندارم اینجاهم تحمل کنم

- حالم به هم میخوره از کساییکه میخوان با یه دوم شخصِ جمع اوردن ادبِ نداشته شونو به بقیه گوشزد کنن. منظورم دقیقا خودتی.
کسی مجبورت نکرده بیای اینجا
منم اصولِ خودمو دارم. اگه خوشت نمیاد نیا. و رو اعصابِ منم نرو.

برات متاسفم که انقد کوته فکری. و دلیلِ حرف زدنتو نمیفهمم. نمیخوامم بفهمم. دلم نمیخواد دیگه کامنتتو ببینم. فک کنم بعنوانِ نویسنده ی این وبلاگ این حقو دارم. اگه مفهومِ حقو بدونی البته.

ie.student جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:32 ق.ظ

حقیقت همیشه تلخه... خودتونو به خواب نزنید... جوونیتونو, زندگیتونو با آه, ناله, افسوس, ذفت دیگه برنمیگرده و بکشمو, بمیرممو, خدایای من تنهام, هیچیکی منوو نمیفهمه خراب نکنید ...

تاملی بکنید...

حقم با شماست. بدرود.

من روی ماه زندگی میکنم جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ

من از اینجور فردا ها زیاد دارم متاسفانه.

+ یه چیزی هم میخوام به فالوئر ie.student بگم، ببینید وبلاگ یه چیز شخصیه که تو میتونی افکارت و خاطرات روزانه ت رو بنویسی و کسی حق نداره این جوری در موردش حرف بزنه. یعنی چی بوی گند برتون داشته؟! به نظر من اینجا تنها بوی گند، بوی شما و کامنت هاتونه.

چقد خواننده ی خاموش دارم
مرسی :)

راحیل دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:22 ب.ظ

سلام . به ie.student بجز این بخش بوی گند برتون داشته.... حرفای این اقا یا خانوم درسه....ما نباید تو زندگی نامید باشیم...

ملیکا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:39 ق.ظ

این یارو فازش چی بود واقعن؟!؟!؟؟!!؟؟!!همون استیودنته!:)))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد