199-

از شما چه پنهون من و لِ رابطمون خوب نیست. لِ انقدر سرش گرمِ کاراشه که اصن نمیفهمه بچه ها چطوری بزرگ میشن. شرط میبندم حتا نمیدونه لُ دختره بود یا پسره.

لَ نق می زنه. باباشو میخواد. لُ یه حرفایی داره که بمن نمیتونه بزنه. و من خودم کللی به لِ نیاز دارم. اما بهش نمی گم. میگم بچه ها دلشون برات تنگ شده؛ البته وقتی که اومد. و به بچه ها میگم باباتون رفته ماموریت. اما خودم که میدونم چقدر اوضاعِمون بی ریخته. 


- دلم بغل میخواد. 

نظرات 3 + ارسال نظر
سیمین پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 ب.ظ

دل منم می خواد ... خیلی ...

از اونایی که شاملو میگه ...

و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند ...


بچه هاتم مث خودت دوس دارم فائزه ;) :*

ملیکا پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:18 ب.ظ

مرتیکه بی فکر!
همشون لنگه همن...

Ershan جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ب.ظ http://sagemast.blogsky.com

بلاخره پیدات کردم بی معرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد