197-

در آینده به هر زوری که شده باید یه دختر و یه پسر به دنیا بیارم به نام های لَ و لُ.

طبعن لَ رو بیشتر از لُ دوست خواهم داشت چون لَ درتاریخ ظلم بسیار بهش شده. 

لَ رو میبرم مهدِ کودک، اما لُ باید تو کوچه با بچه های کثیف و دماغو همبازی باشه. اینطوری بهتره. 

لُ باید شیرخشک بخوره و تو سری خور تر باشه به نسبت. چون هیچ خوش ندارم که چند صباحی بگذره و پشت لبش سبز شه و با پدرش لِ دست به یکی کنه برای منکه مادرش باشم و برای خواهرش لَ قد علم کنه. 

داشتم می گفتم. لَ رو می فرستم کلاس موسیقیِ کودکانِ پارس و بهش افتخار میکنم. لُ رو اما، باید فکر کنم. شاید اصلن هیچی. 

برای لَ شبا لالایی میخونم و لُ باید با صدای خرخرِ پدرش لِ خوابش ببره. البته لِ خیلی نقشِ مهممی نداره. 

من هیچ علاقه ای به لُ نخواهم داشت. درعوض باید حواسم به لَ باشه. لَ خیلی شکنندس. من نه لَ رو دیدم نه لُ و نه حتا لِ رو هنوز. اما مطمئنم لَ خیلی شکننده تر ازین حرف هاس.

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ب.ظ

اما اگه عقده ای شد چی؟
اگه بدتر جلوت قد علم کردچی؟
اگه به فکر "انتقام" افتاد چی؟
اگه با بچه اش همینجور برخورد کرد و بچه اش هم عقده ای شد چی؟
خودتو میبخشی؟!

chooogi سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:41 ب.ظ

چرا میخای فرق بذاری؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد