170-

بد نیستم. فقط میخاهم بگویم آنقدر خوب نبوده ام که نمیدانم خوب بودن چه حسی دارد. تنها هم نیستم. نه واقعن نیستم. فقط این هراس دارد جانم را میخورد که خدایی باشد. و بخاهد من را به بازی بگیرد. حتمن میگیرد. پس چه میکند؟ نه من این فرضیه در ذهنم جایی ندارد که خدایی باشد. یا نباشد. اصلن میخاهم مغزم را تعطیل کنم. من میخاهم فقط بخابم برای مدتی.

نظرات 1 + ارسال نظر
سیمین شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ق.ظ http://www.silber.blogfa.com

جانا سخن از زبان ما می گویی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد