165-

باید باشند ادم هایی در زندگی هرکس، که اگر مجبور شدی از زندگی ات فرار کنی، چند ساعتی بتوانند فراموشی را تزریق کنند بهت. و باعث شوند لبخند روی لبهایت جاخوش کند. امروز که از خانه زدم بیرون، فقط میخاستم فرار کرده باشم. میخاستم عقده هایم را باز کنم. بغضم را بالا بیاورم. خسته بودم از بلعیدنش. خودم را سپردم به پاهام. اول خاستم بنشینم توی اتوبوس، و زمان بگیرم تا ساعت 6 چقدر وقت هست. نصفش را بروم نصفش را برگردم. اما به فردوسی که رسیدم دلم لرزید. خاستم در آخرین روز تا یک ماه بعد به خودم وفادار باشم. به کافه های تهران هم. تابه حال رومنس نرفته بودم. اما یک جوری رسیدم بهش که انگار سال ها آنجا تحصن کرده بودم. کسی چه میداند شاید در زندگی قبلیم.. آه. و من پشت پنجره کز کردم. او بود. فقط او بود که میفهمید من باید همیشه بیرون را نگاه کنم. و همین هایش من را عاشق تر میکرد. محیط رومنس افسرده ترم کرد. زدم بیرون. رفتم اوپرا. که روز قبلش با او رفته بودم. ازینکه آدمهای آنجا را میشناختم حسس بهتری داشتم. یک پسری بود که من همیشه میدیدمش. و احتمالن همیشه دیده بود مرا. انقدر زودباورانه با دنیای آدمها خو میگرفت که باعث شد بخندم. اولین بار بعد از آنهمه تنش که آنروز آوار شده بود رویم. پرسید منتظر کسی ام. که گفتم نه. و به صندلی خالی روبرویم نگاه نکردم. که جای او بود دیروز. بعد فهمیدم که چقدر نبودنش میتواند روحم را بخراشد. ازان خراش های عمیق.پسره برگشت. باز پرسید که منتظر کسی نیستم؟
و من چقدر او را دوست دارم. حاضرم تمام داشته هام را بدهم سگ ببرد. اما او در آغوشم بگیرد و من فارغ شوم از هر دردی. و بخاهم ان لحظه لحظه ی پایان ناپذیر پایان دنیا باشد.

نظرات 5 + ارسال نظر
po0ya شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ق.ظ

heh !
این طور که معلومه هنوز نظرت عوض نشده ، فقط تظاهر به عوض شدنش می کنی !
هنوزم این می تونه بهتربن باشه .

سلا م

کی گفته تظاهر چیز بدیه ؟
سلام.

سرهنگ شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ http://aghapoli3.blogfa.com

هی روزگار

هعی بهاری
هعــــــــــــــــــــــی

ملیکا شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://meslarmes.blogsky.com/

این آدرس وبلاگه جدیدمه...
تبریکاتمو تو فیس بوک گفتم:دی

هوم
مرسی.
ازم متنفر نشدی ؟
وختش شد بگو ماام تبریکاتمونو تقدیم کنیم و اینا :)

ملیکا شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ب.ظ

ما که از این شانسا نداریم...دوستان به جای ما! از این شانسا ندارم،دوستان به جای ما!

تو خودِ شانسی :(
جو دادم
گرفتی ؟:دی

ملیکا یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:15 ب.ظ

من خود شانسم؟به جان تو شایستگی تکاملیم صفره!عمرا بتونم ژنامو به نسل بعد منتقل کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد