یک مدتی میشود که به خاطره هام بی محلی میکنم. انگار که از اول هیچ خاطره ای نداشته ام. انگار که میخاهم از این به بعد یک خاطره های جدید و خوب تری برای خودم بسازم و با آنها بزی ام. و سرم. وای. امروز وسط آدم ها بودم. که فهمیدم سرم سنگینی میکند روی تنم. که احساس کردم دلم میخاهد بکنمش و دور بیندازمش. تنها لذت زندگیم این است که او بغلم کند. که خوب بدون سر هم امکان دارد. احساس میکنم یک مدتی نیازش ندارم. سرم را میگویم. دیوانه ام میکند. مطمئن نیستم اما دلم میخاهد وداع بگویمش. امشب دلم میخاهد بزنم بیرون. سرم را بکنم. و اولین سگی که دیدم سرم را تقدیم کنم بهش. که با خودش ببرد. ببرد دور. شاید دستی هم بکشم روی سرش. گاهی با سگ ها همزادپنداری میکنم. دوست دارم سگ باشم. یا همه چیز سگی باشد. ولی چه فایده. خیابان های شهرم امشب به گه کشیده شده.
می دونی چیه؟؟؟
آدما اگه به خاطراتشون فکر نکنند انگار دارن توی یه غبار زندگی می کنن.یه جوری که انگار اصن نمی دونن تا حالا چی شده...
ولی بعضی از خاطره هارو آدم باید سعی کنه نبیندشون...یاشاید بهتره بگم باید سعی کنه ببخشدشون...چون هرگز فراموش نمیشن:|
نمیخام
بعضی گه کاریامو میخام یادم بره !
آی وانا پریتند تو بی ا ویرجین :|
سعی با خاطرات خوبی که از الان به بعد می سازی، قبلیارو توشون حل کنی....
ویرجینیتی ایز اباوت پرسنالیتی اند تراست می، یو آر...
u don' completely know me, u know!
اتفاقن خیابونا این چن شب خیلی قشنگ شده:)))
شربتا هم خیلی خوشمزه ترن...:)))
خیابونا پر اشغاله
هی !
دوباره وحشتناک شدی !
سلا م
وحشتناک اساسن به چی اطلاق میشه؟
سلام.
امروز یه سگ دیدیم تو جاده رامسر مریض بود انگار
یاد تو افتادم. . .
یه مدت بزن تو فاز الکی خوشی با کتابای به درد بخورت
مث یه کتاب لوتی گری
قیدار
رضا امیرخانی
امیرخانی :|
نده سرت را
اگر دادی موهایت را یادگاری نگه دار !
موهای من به طور اخص یا مو به طور اعم ؟
موی سرت دیگه ویزویزی