152-

تنهایی آدم ابعاد وسیعی دارد. یک بعدش را کسی نمیتواند برطرف کند. کسی دوستت داشته باشد؛ عاشقت باشد، اصلن هرچی که فکرش را کنی. باز هم تنهایی. و من این را به تازگی فهمیده ام. تازه دارم حس میکنم آن بخش از تنهاییم را هیچگاه یادم نمیاید برطرف شده باشد. من در گوشه ای از دنیای خودم کز کرده ام. نمیدانم باید خوشحال باشم یا غمگین. بهر حال من دومی را انتخاب کرده ام. شاید اتفاق افتاده باشد تنهایی کسی را از بین ببرم. اما تابحال کسی نتوانسته دردی از تنهاییم دوا کند. یعنی هنوز که کسی نتوانسته. کسی چه میداند. شاید هم من زیادی مزخرفم.
نظرات 3 + ارسال نظر
po0ya دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:32 ق.ظ

این بده ؟!

نه واقعن

خواهلت:) سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ق.ظ


یادم نرود که: من تنها هستم... اما تنها من نیستم که تنها هستم!

اگه تنها من نیستم که تنهام پس چرا تنهام ؟:دی

خواهلت سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:52 ب.ظ

خله! میخام بگم این فقط درد تو نیست!همه آدمها همین درد و دارن.اگه آدم فک کنه یچیزی هست که فقط خودش حسش میکنه غمش زیادتر میشه.اینو گفتم که بدونی ما هم بله!:)

میدونم باو
همیشه بلخره یه راهی هس که آدم خودشو بزنه بش:دی
منم زدم به اون راهه خودمو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد