۹۹/۵-


کلن امروز بمب انرژی ام. ازون روزاس که سالی یه بارم اتفاق نمی افته ها. همین که همه خوابیدن نشستم مثل خر درس خوندم که به خودم بگم منم آره. میدونی. یه جورائی حس بدی بم دس میده وقتی میبینم از پارسال تاحالا اوضام چقد بیریخت شده. ازینکه تابستون امسالم بلایی که پارسال سرم اومد سرم بیاد مثل چی وحشت دارم. هیچ دوس ندارم یه احمق بنظر بیام که از همه چی حا مونده واسه بار دوم. میدونی. ینی دوس دارم اون یه بار تنها شکست بزرگ زندگیم باشه. حالا زندگی عاطفی رو بیخیال. دارم از خودم حرف میزنم. از خودی که اگه همه ی این آدما از زندگیش برن بیرون خودش میمونه و خودش. با گندائی که زده و نزده. ینی میخوام یه جورائی اشتباه پارسالمو که منو درگیر این سال پر دردسر کرد جبران کنم. که دیگه هی نزنم تو سر خودم که بتقصیر خودِ بی پدرته که امسالم باس تحمل کنی. کلن اینجوریاس. امروز به طرز عجیبی انرژی دارم. درین حد که دوس دارم همه رو بیدار کنم با هم برقصیم. بعد دوس دارم از پنجره بپرم پائین. و خیلی کارای دیگه. اما خب واقعیت زندگیم تو اون مانتوی زپرتی مدرسه خلاصه میشه. که فعلن من این انم. باید باش بسازم. آره. همینه. تموم میشه میره. یه انِ دیگه میاد بجاش :دی

نظرات 2 + ارسال نظر
scorpion شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ق.ظ http://www.refigh.blogsky.com

خداییش کل پست یه طرف این تیکه ی مانتو یه طرف واقعا سخته یه سال اون مانتوارو بپوشی چقدم زشتن !

مرسی

محمد یاری شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:30 ب.ظ http://blackamoor.blogsky.com/

شاید و شاید نه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد