دردِ عجیبی بود. شب خوابیده بودم. خواب میدیدم که خوابم نمیبرد. خواب میدیدم که ناخنهای پام دارند فرو میروند توی گوشتم. و میپیچیدم بخودم ازینکه چرا خوابم نمیبرد. چقدر دارد دردم می آید. چرا پس خوابم نمیبرد. و ناخنهام بیشتر فرومیرفتند توی گوشتم. حسشان میکردم. و باز خواب میدیدم که خوابم نمیبرد. فرقی نمیکرد که واقعن خوابم نمیبرد یا خواب میبینم که خوابم نمیبرد. بقدری زجرش ملموس بود که بیدار که شدم تمام ناخنهام درد میکردند.

نظرات 1 + ارسال نظر
ف. شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:36 ق.ظ

منم اون شبی که خوای دیدم مریضم خیلی درد و زجر کشیدم :(((

مثه جذامیا همه ی جونم شده بود زخم, و درد می کرد
بعد واقعن درد می کشیدماا
چرا خب :-/

توروخدا؟
جذام که خیلی بده.
افتضاح بود . ینی کاملن زجر میکشیدم. چه فرقی میکنه خواب با بیداری اینجور وختا؟ :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد