اینترنتم قط بود. یه دو سه روزی نبودم. راستش نمیدونم دقیقن چند روز. انقد که نفهمیدم این روزام چطوری گذشته.

توی این چهار روز شیش تا امتحان دادمو یکیشو همین الان میدونم که افتاده م. بطرزِ باورنکردنیی یارو یکساعت بعدِ امتحان نمره ها رو زده. من شدم 9. سید احسان شد 9. ارغوانم حتا شد 9. اینکه هممونو با 9 انداخته یه کم قابلِ تامله. این درحالیه که من صبحِ اون امتحان از معدود دفعه هایی بود که از استرسِ درس تونستم از خواب پاشمو درس بخونم. وقتایی ام که خوابم بهم میریزه حالت تهوع بدی بهم دس میده. با همه این اوصاف امتحانمو میدونم که بد ندادم. اینطوری که خلاصه 9 نمیشدم:|

انقدر زندگی سخته که دلم میخواد فرار کنم. پر از استادای لعنتی و کارای سخت توام با جون کندن. مامانم مسخرم میکنه و معتقده چون درس نمیخونم یهو اینقد فشارو نمیتونم تحمل کنم. نمیدونم. اینم یه فرضه دیگه.

خیلی ته کشیده و خسته ام. دو هفتس که تمامِ تنم درد میکنه. مرده شورِ این همه فشارو ببرن. ولی امشب تنها چارشمبه ایه که بعد از مدتها گریه م نگرفته هنوز. تا چه پیش آید :)

نظرات 1 + ارسال نظر
er پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:19 ب.ظ http://sagemast.blogsky.com

in dars ke mikhani ash dome shiir ast o shir toghian mikonad gahi o panjoolak bar maghzat miiiikheshokanad o to sobhesh cheshmaanat ra baste boodi :))

که نمیدیدم و من
چشمانم را
دستانم را
بسته بود او.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد