خدایا شکرت
تا چار پنجماه پیش یه ارامش گم کرده داشتم. الان تو مشتمه. بدجوری دلنشین و خوب و راضی کنندس.
امروز حسین نبود. چقدم جای خود لعنتیش و شوخیاش خالی بود. اما باز خوب بود. بنسبت نبودن حسین و کمبود وقتمون که باعث میشد زیاد نتونیم بریم بالا خوب بود. هیجان نبود. عوضش ارامش بود. ارامش کنار ادماییکه دوسشون داری. آتیش درست کردن تو اون برف. فک کن دور آتیشا سنگ چیدیم و گرم شدیم. سیب زمینی ام گذاشتیم. گرچه هیشکدوم از سیب زمینیا جوری نشد که بتونیم بخوریمش اما ارامش بیداد میکرد. بعد سنگای داغو گذاشتیم زیر زیر اندازمون و یه کرسی مانندی درست کردیم. خوابیدیمو پاهامونو گذاشتیم رو اونا که یخ نکنن. بیس دیقه یا شاید کمتر خوابم برد. اما عالی بود. بودن کنار این ادمارو دلم نمیخواد باهیچی عوض کنم. اون ادم جزاینکه برا من یه معنی خاص داره که هیچکس دیگه نداره،یه دوست خوبم هس. کنار بقیه دوستاییکه تو کوه برام معنی شده ن. چقد جمعه هام اروم و ایده آله :)
khoshhalit khoshhalam mikone :)
مرسی :)
چه خوب!
جات خالی :-)
عنا. :دی صرفن خواستم بگم وقتی من نیستم نباید خوش بگذره :دی :))))))
بیریخت بودی
بخیل نبودی :))
خیلی خوبه آدم خاص زندگی آدم دوست خوبیم باشه. جدی خیلی خوبه. :)