دیشب خواب میدیدم رفته م فرانسه برا درس. بعد تو یه خونه ای گیر افتادیم که یکی میخواد بکشدمون. بعد من هی فک میکردم کمک به فرانسه چی میشه. بعد با یه لهجهء احمقانه از پنجره داد میزدم که : nous avons besoin d'aide . ینی اهای ما کمک میخوایم. بعد کلی خوشحال بودم که آخ جون اینم فرانسه :))
امروزم که رفتم کلی کتاب دیدم. کلی کتاب از امیل زولا بود که من اسمشونم نشنیده بودم. یکیشون بود la joie de vivre. ظاهرن بفارسی ترجمه شده شور زندگی. خیلی دلم میخواد بخرمش.
خیلیم گرون نیس. ینی اگه بخوام منصف باشم درحد همون کتابای خودمون درمیاد. حدود پنج یورو بود. بدجوری دلم میخواد شبا بذارمش زیر بالشمو بخوابم.
فردام دارم میرم کلاس. کاش نخوره تو ذوقم. از معلمای بد کانون متنفرم. اما اگه یه معلم بد بود سریع میرم این کتابه رو میخرم که برا فهمیدنشم که شده کلاسو ادامه بدم. پوف.
خودتو از پنجره پرت می کردی پایین شاید یکی میومد کمک :))))
وای نه دور از جونت :-/
خب فک کنم تعبیرش این میشه که میری فرانسه عاشق و گرفتار و اینای یکی می شی اونجا.. و دیگه هیچی دیگه. happily ever after میشین با هم :))
والا یکی صدامو شنید بروی خودش نیاورد
منم گفتم لابد فرانسویا همینقد سیب زمینی ان :))
خدا نکنه اگه بتونم برم همینقد احساساتیو لعنتی باشم
چه خواب باحالی! :))