من امشب اگر یک جفت شانه گیرم نیاید برای زار زدن، دیگر از فردا من نیستم. منِ لعنتی هم اخر سهمی دارم ازین زندگی. چیزِ زیادی نمیخواهم. یک آدم میخواهم. فرق نمیکند چه کسی. اصلن دوستم هم نداشته باشد. فقط بتوانم گریه کنم. دارد خفه م میکند. همین یک امشب هیچکس نیست که مرا در خودش آب کند. همین یک امشب من محکومم به تنهایی مردن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد