تو این رشته در حالِ متلاشی شدنم اخه. پر از دوستایی ام که شعر میگن بدونِ اینکه من زبونشونو بفهمم. و تازه ازشون خجالت هم میکشم.
یه دوست دارم، یه آقای بزرگه. خیلی بزرگ. که نمیدونم چطوری باهاش دوست شدم اصلن. ادمِ خوبی بنظرم میاد و راحتم باهاش. حسِ بچه بودن دارم وختی باهاش حرف میزنم و این خیلی خوبه دیگه. من همینطوری الکی باهاش آشنا شدم. اصلن نمیدونستم این آدم مثلن در نوعِ خودش شاعرِ معروفیه و کلی آدم قبولش دارن. یه سری که آمده بود تهران و من رفته بودم که ببینمش تو یه کافه ای، قشنگ ازین فازا بود که همه میومدن دمِ میز بهش عرضِ ارادت میکردن. منم اینطوری :| همیشه حالا فراری ام از ادمای مهم و معروف و اینا ها . بعد یکی از شعراشو داد بخونم که من هیچی ازش نفهمیدم. اونم گفت مهم نیس من خودمم نمیفهمم که چی میگم. اما یه حسی بهم گفت که داره مسخرم میکنه. واقعن حسِ بدی بهم دست میده ازینکه نمیفهمم چی میگن. ازینکه حرفِ دوستامو نمیفهمم.
این یکی از شعر هاشه :
آقای هوشنگ ... آقای هوشنگ....
هرچقدر به این گل ها شیر بدهی
گلشیری نمیشود.
نیمه ی تاریک ماه
سمت گل ها افتاده است
راستی،برادرت کجاست ؟ احمد
برادران کارامازوف چه ارتباطی با شما دارند؟
آقای گلشیری
من تمام دندان های شیری ام را کشیده ام
حالا دارم با شما
بی دهان و
بی دندان سخن می گویم
می خواهم با انگشت ششم
با فخرالنساء صحبت کنم
از پشت چادر نماز
خالش را نمی بینم
با فخری اشتباه گرفتم
پشت این دهلیز
ملخ ها حمله می کنند ،
به دخمه سمور آبی
با کراوات سرخ از آینه های دردار فرار می کنم
بی چاره سمور آبی
آقای گلشیری
برادران کارامازوف
این متن را شازده ی بزرگ نوشته است
روی صندلی با عصا
قاب عکس خالی من
روی میز
توی رستوران سعدی
((بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم ))
دارد عرق می خورد تا
تا را بالا بیاورد
روی طاقچه بگذارد
قاب عکس خالی من را
با کراوات سرخ.
کسی میدونه من چرا انقد خنگم ؟
با هوشنگ گلشیری دوستی؟؟؟؟ :0 مگه نمرده؟؟
البته اینجور شعرا یکم شبیه توهمن. یا یه سری نوستالژی یا خاطرات در کنار هم...
ینی یارو خودش یه چیزایی دیده و نوشته.
باید خیلی تلاش کنی تا بفهمی یا از خودش بخوای که برات منظورشو بگه.
منم یه مدت ازین شعرای توهمی می گفتم :|
ترک کردم دیگه :))
تو بلاگفام هس چن تاش خواستی بخون :)
نه گلشیری نه :))
با این اقای شاعر...
نمیدونم حس خنگی میکنم
خودشونم توضیح نمیدن معمولن
faeze man yeki az behtarin tajrobe haye zendegim be to marbot mishe you knew that? :D
no i don think so
ye bar bidar shodam sobh, didam ye sms az to hast, khondamesh male saate 6e sobh bod, neveshte bodi ghable inke bery kelas, on moghe pish bodi, ghable in ke bery kelas ahange mano gosh dadi badam tarif kardi, on moghe khob vaaghean hichi nabodam to ahangsazi vali in ke khoshet omade bod onghadry k baram ono ferestadi vase man kheeeili arzesh dasht va kheili hal kardam, akhe khob ghablanam goftam to yeki az shenavande hayi hasty k khodetam ahle musici pas dg bebin cheghad hal kardam on roz!
ine khaterehe k goftam
ممنون عزیز. یادمه اون صبحو.
فائزه نمی خوام شان این شاعرو بیارم پایین، ولی الکی نمیگه. مطمئن باش خودشم درست نمی فهمه چی میگه. خاصیت این سبک شعرها همینه. عرند من هر چی با خودم کلنجار میرم نمی تونم اسم این نثرهای مقطع رو بذارم شعر. :|
اما به هر حال تو خنگ نیستی. این شعرا معنی واحدی ندارن. میشه هر برداشتی کرد.
توروخدا ؟
....