دیروز ما اولش قرار بود همین مسیرِ عادیِ دربندو بگیریم بریم بالا تا شیر پلا و یه کم بالاترش، بعد تا هرجا شد بریم بالا و بیایم پایین. اما یه نگا به دره کردیم و دیدیم خیلی خوشگله. اومدیم بریم پایین بریم سمتِ بندیخچال؛ درحالِ پایین رفتن که بودیم یه سری آدم اون بالا وایسادن کلی ما رو تحقیر کردن با فازِ اینکه شما چهارتا دیوانه یه سنگی میندازین که ما چهل تا عاقل نمیتونیم درش بیاریم. بعد اونوخ انقد وایسادن اونجا و آمرانه گفتن بیاین بالا که ما ها اومدیم بالا. بعد اونا یه ساعت حرفای بیخود زدن و مارو ناراحت کردن و رفتن. وقتی که رفتن ما دوباره رفتیم پایین. و اونا نبودن که ببینن ما چه جاهای سختی رو رفتیم و نفهمیدن که فقط برا اینکه بی ادبی نباشه بخاطرِ سنشون اومدیم بالا. اما من اگه یه روز کوهنورد بشم هیچوقت تو دلِ کسی رو اینطوری خالی نمیکنم. من اگه کوهنورد بشم هیچوقت به کسی دستور نمیدم. قول میدم :)

نظرات 3 + ارسال نظر
ف. یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:19 ب.ظ

شاید اونا فازشون یه چی دیگه بوده.
کاش مسیرتونو جدا کرده بودین بهتون بیشتر خوش بگذره :) البته خب ناراحت می شدن :-/

جدا کردیم دیگه
اومدیم بالا بعد که کلی بهمون حرف زدنو رفتن دوباره رفتیم پایین :))

سیمین یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:31 ب.ظ

آخه بحث کوهنوردی نیست فقط. تو کلن هیچ وقت تو دل کسی رو خالی نمیکنی. :) :*

:-*
سیمین
میدونی چقد خوشحالم ازینکه تو دوستمی؟
تو اونهمه اتفاقای بد تنها اتفاق خوب بودی :-*

سیمین یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:32 ب.ظ

وای فائزه ذوق مرگ شدم! :))

مرسیییییی :*:*:*

واسه منم دقین همینطوره. تنها چیزی که باعث میشه نگم کاش هیچ وقت با بچه های المپیاد آشنا نمیشدم تویی دختر. :X :*

فائزه یه روز بعد امتحانا بریم لمیز؟ :) لمیز واسه من یعنی تو :) دلم چیزای خوشمزه می خواد! :))

اره ارررررررره
من انقد دلم کیک میخواد دارم داغون میشم
حتمن بیا یه روز بریم فقط کیک بخوریم و به چاق شدن فکر نکنیم :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد