من و اون اقا و دوتا از دوستای دیگم تو پارک بودیم شب. من نشسته بودم داشتم با یه بچه گربهء خیلی خیلی خوشگل بازی میکردم. بچه گربه هه در جنب و جوش بود. تو یه حرکت خودشو انداخت تو بغلِ من. و خلاصه حسابی داشتم کیفور میشدم که پلیس عقده ای اومد با این بهونه که چرا دو تاپسر همدیگرو بغل کردن و کلن ما تو پارک چه گهی میخوریم و اصن مگه من با اینا محرمم که اومدم پارک. و این وسط که من داشتم با پلیس دادوبیداد میکردمو اون معتقد بود که سرم بسنگ نخورده که ادم شم؛ گربه هه هی خودشو میکوبید به پاهام و لوس بازی درمیاورد :)) گور بابای مریضی. من عاشق گربه هام. بچه گربه اونم. بچه گربه ای که بپره بغلِ ادم باید براش جون داد :ایکس
سکانس بعدی:
چرا دو تا پسر از هم .. گرفتن؟
هار ها هار
کلا چه معنی میده چند نفر به یه نفر؟
عر عررر عررررر
خوبه برا منو گربه هه داستان درست نکرد